460- فرزند آخرت باش - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سپس على (عليه السلام ) آماده شد كه از منبر فرود آيد، مردانى برخاستند تا سخن گويند ولى چون ديدند كه حضرت پايين آمد نشستند و ديگر حرفى نزدند.

ابوالكنود مى گويد: ابو برده با اينكه در جنگ صفين حضور داشت با اين حال با على (عليه السلام ) منافقانه عمل مى كرد و با معاويه مكاتبات سرى داشت و چون معاويه قدرت را به دست گرفت محصول سرزمينى در منطقه فلوجه را به وى وا گذاشت و او در نزد معاويه مورد احترام بود.(536)

460- فرزند آخرت باش

جبه عربى مى گويد: روزى از اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: من از دو چيز بر شما نگرانم . آرزوى دراز و پيروى از خواهش ‍ دل . سپس حضرت ادامه داد. اما آرزوى دراز آخرت را از ياد انسان مى برد، و پيروى از نفس خود، جلوگير حق است . راستى كه دنيا پشت كرده و مى رود، و آخرت است كه رو كرده و مى آيد؛ و هر كدام از اينها را فرزندانى است ، پس از فرزندان آخرت باشيد نه از فرزندان دنيا، كه امروز روز عمل است نه پاداش ، و فردا روز پاداش است نه عمل . (537)

461- آثار بيعت با على (ع )

مالك بن ضمره مى گويد: روز از اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود:

آگاه باشيد كه شما در معرض لعن گفتن من ، و در معرض دروغگو شمردن من قرار خواهيد گرفت . (538) پس هر كس مرا از روى كراهت و عدم رضايت قلبى لعن كند و خداوند ناراضى بودن او را به اين كار از دلش ‍ بداند من و او با هم بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم وارد مى شويم ، و هر كس زبانش را نگه دارد و مرا لعن نكند به اندازه زمان پر تاب يك تير يا يك چشم بهم زدن از من زودتر به ملاقات آن حضرت برود و هر كس با رضايت و خوشحالى مرا لعن كند حجابى ميان او و (عذاب ) خداوند نخواهد بود و حجت و دليلى به پيشگاه محمد صلى الله عليه و آله و سلم ندارد.

هان بدانيد كه روزى محمد صلى الله عليه و آله و سلم دست مرا گرفت و فرمود:

هر كس با اين پنج (انگشت ) بيعت كند، و در حالى كه تو را دوست مى داشته است بميرد حقا به عهد و تكليف خود عمل نموده و هر كس در حالى كه تو را دشمن بدارد و بميرد همانا به مرگ دوران جاهليت مرده است ... و اگر در حالى كه تو را دوست مى دارد پس از تو زنده بماند، تا آن وقت كه خورشيد طلوع و غروب كند خداوند كارهاى او را به امن و ايمان پايان خواهد داد.(539)

462- جهالت هاى يك زن چهاكه نكرد!!

امام باقر (عليه السلام ) فرمود: عايشه در زمان خلافت عثمان پيش عثمان آمد و به او گفت : آن سهميه اى (پولى ) را كه پدرم ابوبكر و عمر بن خطاب به من داد به من رد كن . عثمان گفت : من در كتاب و سنت جايى براى چنين چيزى كه برا تو مقرر باشد نيافتم ، و همانا پدرت و عمر از روى رضايت خاطر خود به تو بخشش مى كردند و من اين كار را نمى كنم . عايشه گفت : پس سهم ارث مرا از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بده ؟!!

عثمان گفت : مگر تو و مالك بن اوس نزد من نيامديد و گواهى داديد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ارث نمى گذارد، تا جايى كه فاطمه دختر پيامبر را توانستيد از ارث خود (باغ فدك ) منع كنيد و حق او را پايمال نموديد؟(540) حال چگونه امروز ارث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را مى طلبى ؟!!

عايشه بازگشت و از آن روز به بعد هر گاه عثمان را براى نماز مى ديد پيراهن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را مى گرفت و بر سر نى بلند مى كرد و مى گفت : همانا عثمان با صاحب اين پيراهن مخالفت ورزيده و سنت او را رها ساخته است و در تضعيف عثمان هر كارى كه مى شد انجام مى داد.

و عجب اينكه عايشه بعد از كشته شدن عثمان ، خون او را از امام على (عليه السلام ) طلبيد و به بهانه خو خواهى عثمان بر عليه حضرت قيام كرد و جنگ جمل را به راه انداخت .(541)

/ 367