148- مهريه حضرت فاطمه عليهاالسلام - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يهوديان براى جلوگيرى از نفوذ مسلمانان كنده بودند افكند. آنگاه مسلمانان از روى آن گذشتند و به قلعه در آمدند... و پيروز شدند.(185)

148- مهريه حضرت فاطمه عليهاالسلام

على (عليه السلام ) مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: يا على ! برخيز و زره خود را بفروش من برخاستم و آن را فروخته و پولش را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آوردم (بعضى از مورخين قيمت زره را چهارصد و برخى چهارصد و هشتاد و بعضى هم پانصد درهم نوشته اند) رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بدون اينكه آنها را بشمارد مشتى را برداشت و به بلال داد و فرمود: براى فاطمه عليهاالسلام عطرى تهيه كن و سپس با دو دست خود باقيمانده درهم ها را برداشت و به ابى بكر داد و فرمود:

براى فاطمه عليهاالسلام آنچه جامه و اثاث خانه مورد نياز است خريدارى كن و عمار ياسر و عده اى از اصحاب نيز همراه او رفتند تا اثاث را تهيه نمايند. اثاثيه حضرت تهيه شد ابوبكر و همراهانش آنها را خدمت پيامبر (عليه السلام ) آوردند و به آن حضرت عرضه نمودند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه آنها را با دست خود زير و رو مى كرد فرمود: بارك الله لاهل البيت خداوند براى خانواده مبارك گرداند.

على (عليه السلام ) نيز كف اتاق زندگى خود با حضرت فاطمه عليهاالسلام را شن نرم ريخت و چوبى را از ديوارى به ديوار ديگر نصب كرد تا كه لباسهاى خود را روى آن بياندازند و پوست گوسفندى را انداخته و متكايى از ليف خرما در كنار آن نهاد.

البته در بين خواستگاران حضرت زهرا عليهاالسلام بعضى از آنها بسيار ثروتمند بودند: از جمله آنها عبدالرحمن بن عوف بود كه به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: يا رسول الله اگر فاطمه عليهاالسلام را به من تزويج كنى يكصد شتر كه براشان كتان مصرى باشد به اضافه ده هزار دينار، مهريه او خواهم كرد. ولى آن حضرت نپذيرفت و يك مشت از زمين سنگريزه برداشت و به عبدالرحمن داد او ديد سنگها مرواريد و گوهر است . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من يقدر على هذا لا يهمه كثرة المهر كسى كه بتواند سنگريزه را مرواريد كند زيادى مهريه برايش اهميت ندارد.

149- يا على (ع ) زبانش را قطع كن !

روزى عرب بيابان نشينى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و عرض كرد؛ آيا تو از جهت پدر و مادر بهترين ما و بزرگوارترين فرزندان پدران ما و در عصر جاهليت و اسلام رئيس ما نبودى ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خشمگين شد و فرمود: اى اعرابى جلو زبانت چند پرده دارد؟ عرض كرد: دو تا؛ لب ها و دندانهايم ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: پس در دو پرده تو خاصيتى نيست ، كه تندى اين زبانت را از ما بگيرد؟ آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: توجه داشته باش ‍ كه به احدى در دنيا چيزى داده نشده كه براى آخرتش زيان ول و رها شده باشد. بعد آن حضرت رو به على (عليه السلام ) نموده و فرمود: يا على برخيز فاقطع لسانه ؛ پس زبانش را قطع كن مردم گمان بردند كه على (عليه السلام ) زبان او را خواهد بريد ولى برخلاف انتظار آنان ، حضرت على (عليه السلام ) چند درهم به او داد.(186)

/ 367