703- يتيم نوازى امام على (ع ) - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مورد اينكه مى گوئيد: اميد شما را قطع كردم و چنين معتقديد؛ خدا را شكر كه عيب دينى بر من نگرفتند (زيرا قطع كردن اميد آلودگان و معصيت كاران ، جرم دينى نيست ) و اما انگيزه دورى من از شما، آن چيزى است كه موجب سرپيچى شما از حق و بيعت شكنى شما شد و افسار بيعت را مانند چارپايى كه افسارش را پاره مى كند پاره كرديد و از گردنتان بيرون آورديد...

اما اينكه مرا از شجاعترين قهرمانان عرب خوانديد و از اين رو نفرين مرا مناسب شجاعت من ندانستيد، بدانيد كه در هر مقامى و مرحله اى كارى مناسب است ، شجاعت من در آنجاست كه سخت در تنگناى دشمن قرار گيرم و خداوند دل توانمند به من بدهيد و به دفاع برخيزم اما شما در مورد نفرين من نبايد بى تابى كنيد، چرا كه نفرين كسى كه به پندار شما، جادوگر و از خاندان جادوگر است ترسى ندارد.

آنگاه على (عليه السلام ) آنها را چنين نفرين كرد:

خدايا! اگر طلحه و زبير بر من ستم كرده اند و نسبت ناروا (جادوگرى و دست داشتن در قتل عثمان و...) را به من دادند و آنچه را كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در شاءن من ديدند و شنيدند، ولى كتمان نمودند و با تو و پيامبرت مخالفت كردند؛ پس زبير را با بدترين وضعى بكش و خونش را در گمراهيش بريز و طلحه را خوار گردان و در آخرت آنها را با سخت ترين مجازات كيفر فرما.

خداش گفت : آمين ، خدايا! مستجاب كن ؛ خداش تصميم گرفت كه از آن دو نفر (طلحه و زبير) بيزارى جويد.

اما امام على (عليه السلام ) فرمود: اى خداش نزد آن دو نفر برو و گفتار مرا به آنها ابلاغ كن . خداش گفت :

نه به خدا نمى روم مگر اينكه از خدا بخواهى و دعا كنى كه مرا بى درنگ به سوى تو بازگرداند و مرا در مسير خشنودى خودش در مورد تو موفق كند.

امام على (عليه السلام ) براى خداش همين دعا را كرد، خداش نزد طلحه و زبير رفت و پيام امام على (عليه السلام ) را به آنها ابلاغ كرد سپس با شتاب به حضور على (عليه السلام ) بازگشت و در جنگ جمل جزء ياران امام شد و در ركاب آن حضرت به شهادت رسيد.(827)

703- يتيم نوازى امام على (ع )

عصر خلافت امام على (عليه السلام ) بود آن حضرت در كوفه بود، مردى ايرانى از همدان و حلوان (شهرى نزديك بغداد) مقدارى عسل و انجير براى حضرت على (عليه السلام ) آورد.

امام على (عليه السلام ) هماندم روساى اصحابش را طلبيد و به آنها فرمود: كودكان يتيم را حاضر نمايند.

آنها كودكان يتيم را حاضر نمودند، آن حضرت سر مشكهاى عسل را در اختيار آنها قرار داد تا از آن عسل ها بخورند، سپس آن عسل را در ميان ظرفها ريخت و بين مردم تقسيم نمود. شخصى پرسيد: اى اميرمؤ منان ! چرا بايد يتيمان سر مشكها را بليسند نه ديگران ؟ امام على (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: ان الامام ابواليتامى و انما العقتهم هذا برعاية الاباء.

همانا امام ، پدر يتيمان است و من به حساب پدرها (و به خاطر آنكه نسبت به آنها پدرى كرده باشم ) ليسيدن آنها را به كودكان يتيم واگذار كردم (828)

704- راستگويى و امانت دارى

ابوكهمس مى گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : عبدالله بن ابى يعفور به شما سلام رسانيد؛ امام فرمود: بر تو و بر او سلام باد، وقتى كه نزد عبدالله رفتى به او سلام برسان و به او بگو جعفر بن محمد (عليه السلام ) مى گويد:

درست بينديش كه به خاطر چه عاملى على (عليه السلام ) در پيشگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به آن مقام اعلى رسيد، همان عامل را پيشه خود ساز، همانا على (عليه السلام ) به خاطر دو خصلت راستگويى و امانت دارى در پيشگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به آن مقام عالى نائل آمد.(829)

705- اطمينان به امدادهاى غيبى خداوند

سعيد بن قيس مى گويد: روزى در ميدان جنگ مردى را ديدم كه تنها دو جامه پوشيده بود (بى آنكه زره و لباس

/ 367