حب جاه و شهرت، موجب مطرود شدن است - مبانی نظری تزکیه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تزکیه - جلد 1

محمد شجاعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • اين خودى را خرج كن اندر خدا
    آب جان را ريز اندر بحر جان‏
    تا شوى درياى بى حد و كران



  • تا نمانى همچو ابليسى جدا
    تا شوى درياى بى حد و كران
    تا شوى درياى بى حد و كران



(خاتمه دفتر ششم مثنوى)


حب جاه و شهرت، موجب مطرود شدن است

حب جاه و شهرت، جاه‏طلبى و شهرت‏طلبى، و رياست خواهى، بلحاظ اينكه با كبرياى حضرت حق و جلال او تناسب ندارد، و معارضه باطل با حضرت واحد قهار است، لعن و طرد جناب او را به دنبال خود مى‏آورد، و كسى كه مطرود او گشت، راهى بسوى او نخواهد داشت، و سلوك اومعنايى نخواهديافت، مگر اينكه بر گردد ومشمول عفو و مغفرت شود.

امام صادق سلام الله عليه مى‏فرمايد: «ملعون من تراس، ملعون من هم بها، ملعون من حدث بها نفسه»(اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب طلب الرئاسة) يعنى «مطرود حضرت حق است كسى كه رياست را برخود ببندد، مطرود حق است كسى كه به دنبال رياست باشد، ومطرود حق است كسى كه به فكر رياست است».

تعبير «ترأس» در جمله «ملعون من تراس» براى اهل اشارت، و براى نكته دانان، حكايتها دارد و حقايقى را روشن مى‏سازد. اين تعبير ازمعنى بسيار وسيعى برخوردار است و در عين اينكه قبضه كنندگان ناصالح رياست و تصدى امور را در ابعاد مختلف آن شامل است و آنان را در زمره مطرودين قرار مى‏دهد ،به اين اصل كلى نيز اشاره دارد كه: هر كس نفس رياست و جاه را بخواهد، ونفس شهرت و برترى مقصود وى باشد به لحاظ اينكه او و هيچ مخلوقى صلاحيت اين امر را ندارد و آنرا بر خود مى‏بندد، و در عين فقر و مسكنت، خود را در مقام معارضه باطل با حضرت واحد قهار قرار مى‏دهد، مطرود حضرت حق مى‏باشد.

رياست و جاه، چيزى نيست كه انسان و يا مخلوق ديگرى اهل آن باشد، و چيزى نيست كه در خصوص مخلوقى از مخلوقات، معنى و مفهومى داشته باشد، مگر آن منزلتهاى الهى، و مقامات ومرتبتهاى عبودى كه از جانب جناب او، و از ظهورات و جلوات ربوبيت وولايت اوست و حقايق تكوينى دارد و در قالب مناصب ظاهرى هم به ظهور مى‏رسد.

از مخلوق و از انسان، جز فقر و عبوديت، چيزى بر آورده نيست.




  • ماهيان را بحر نگذارد برون‏
    اصل ماهى ز آب و حيوان از گل است
    حيله وتدبير اينجا باطل است



  • خاكيان را بحر نگذارد درون
    حيله وتدبير اينجا باطل است
    حيله وتدبير اينجا باطل است



(دفتر سوم مثنوى)

كمال مخلوق و كمال انسان، در فقر و عبوديت، و دواى دردشان، در فناى نام و نشانشان است.




  • چون زخود رستى همه برهان شدى
    چونكه گفتى بنده‏ام سلطان شدى



  • چونكه گفتى بنده‏ام سلطان شدى
    چونكه گفتى بنده‏ام سلطان شدى



(دفتر دوم مثنوى)


حب جاه و شهرت، مايه نفاق و موجب آن است

كسى كه حب جاه و شهرت بر او غلبه كرده و حاكم بر دل وى باشد، براى اينكه منزلت خويش در نزد مردم را حفظ كند، و يا منزلت خويش را نزد آنها بالا ببرد، مجبور به مراعات جانب آنان مى‏گردد، و سعى مى‏نمايد خود را داراى كمالات و فضيلتهايى نشان دهد كه فاقد آنهاست، و نيز، عيوب و نقايص خويش را ازآنان پنهان كند در حالى كه واجد آنهاست،و در مجموع، سعى مى‏كند با تظاهر به آنچه خلاف حقيقت است، منزلت خويش در نزد مردم، و موقعيت خود در قلوب آنان را حفظ كرده، و يا بر آن بيفزايد، تا جاه خود را از دست ندهد، و قلوب مردم از وى برنگردد، و بيچاره نشود. و اين، همان نفاق است كه از رذيله حب جاه و شهرت، سرچشمه مى‏گيرد.

/ 490