اين خودى را خرج كن اندر خدا
آب جان را ريز اندر بحر جان
تا شوى درياى بى حد و كران
تا نمانى همچو ابليسى جدا
تا شوى درياى بى حد و كران
تا شوى درياى بى حد و كران
حب جاه و شهرت، موجب مطرود شدن است
حب جاه و شهرت، جاهطلبى و شهرتطلبى، و رياست خواهى، بلحاظ اينكه با كبرياى حضرت حق و جلال او تناسب ندارد، و معارضه باطل با حضرت واحد قهار است، لعن و طرد جناب او را به دنبال خود مىآورد، و كسى كه مطرود او گشت، راهى بسوى او نخواهد داشت، و سلوك اومعنايى نخواهديافت، مگر اينكه بر گردد ومشمول عفو و مغفرت شود.امام صادق سلام الله عليه مىفرمايد: «ملعون من تراس، ملعون من هم بها، ملعون من حدث بها نفسه»(اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب طلب الرئاسة) يعنى «مطرود حضرت حق است كسى كه رياست را برخود ببندد، مطرود حق است كسى كه به دنبال رياست باشد، ومطرود حق است كسى كه به فكر رياست است».تعبير «ترأس» در جمله «ملعون من تراس» براى اهل اشارت، و براى نكته دانان، حكايتها دارد و حقايقى را روشن مىسازد. اين تعبير ازمعنى بسيار وسيعى برخوردار است و در عين اينكه قبضه كنندگان ناصالح رياست و تصدى امور را در ابعاد مختلف آن شامل است و آنان را در زمره مطرودين قرار مىدهد ،به اين اصل كلى نيز اشاره دارد كه: هر كس نفس رياست و جاه را بخواهد، ونفس شهرت و برترى مقصود وى باشد به لحاظ اينكه او و هيچ مخلوقى صلاحيت اين امر را ندارد و آنرا بر خود مىبندد، و در عين فقر و مسكنت، خود را در مقام معارضه باطل با حضرت واحد قهار قرار مىدهد، مطرود حضرت حق مىباشد.رياست و جاه، چيزى نيست كه انسان و يا مخلوق ديگرى اهل آن باشد، و چيزى نيست كه در خصوص مخلوقى از مخلوقات، معنى و مفهومى داشته باشد، مگر آن منزلتهاى الهى، و مقامات ومرتبتهاى عبودى كه از جانب جناب او، و از ظهورات و جلوات ربوبيت وولايت اوست و حقايق تكوينى دارد و در قالب مناصب ظاهرى هم به ظهور مىرسد.از مخلوق و از انسان، جز فقر و عبوديت، چيزى بر آورده نيست.
ماهيان را بحر نگذارد برون
اصل ماهى ز آب و حيوان از گل است
حيله وتدبير اينجا باطل است
خاكيان را بحر نگذارد درون
حيله وتدبير اينجا باطل است
حيله وتدبير اينجا باطل است
چون زخود رستى همه برهان شدى
چونكه گفتى بندهام سلطان شدى
چونكه گفتى بندهام سلطان شدى
چونكه گفتى بندهام سلطان شدى