حب جاه و شهرت، مانع ذكر و فكر است - مبانی نظری تزکیه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تزکیه - جلد 1

محمد شجاعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از اين حقيقت هم نبايد غفلت كنيم كه نفاق باچنين انگيزه‏اى چه مسائل، و چه مصيبتهايى را به دنبال خود مى‏آورد، و صاحب آن در كدام مهلكه‏هايى مى‏افتد؟!.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «حب الجاه و المال ينبتان النفاق فى القلب كما ينبت الماء البقل» (جامع السعادات، ج 2، ص 345) يعنى «حب جاه و حب مال، در قلب انسان نفاق را مى‏رويانند، كما اينكه، آب سبزه‏ها را مى‏روياند».

اين بيان با تشبيهى كه درآن آمده، بخوبى حاكى از اين است كه رذيله حب جاه، مايه نفاق، و سرچشمه آن، و نيز، پرورش دهنده آن است.


حب جاه و شهرت، مانع ذكر و فكر است

آن كس كه حب جاه و شهرت دارد، قلب او هميشه مشغول است، زيرا همت او على الاتصال مصروف مراعات جانب مردم بوده و مراقب اين امر است كه منزلت او در نزد آنان به مخاطره نيفتد. به همين جهت فكر او مشغول، وقلب او محل توارد احوال مختلف است. گاهى خشنود است كه فلان كار و فلان خصلت او مايه جلب قلوب گرديده و جاه و منزلت او را در نزد مردم بالا برده و بر شهرت او افزوده است، وگاهى محزون است كه فلان عمل يا فلان صفت او موجب نفرت و ناخشنودى مردم و يا اين و آن گشته، و علاقه و ارادت آنان نسبت به وى از ميان رفته و يا كم شده است، اگر چه به احتمال باشد.

گاهى حال خوشى دارد، زيرا اقبال مردم را خوب احساس مى‏كند. گاهى حال بدى دارد، زيرا اقبال آنان را كم احساس مى‏نمايد؛ و گاهى هم در مصيبت بزرگ مى‏افتد و پريشانى حال وى از حد مى‏گذرد، و آن به هنگامى است كه آنچه از اقبال مردم به دست آورده بود، و جاه و منزلتى كه كسب كرده بود، بلحاظ علل و عواملى به خطر افتاده و از ميان رفته باشد و در نزد مردم منفور گردد.

و خلاصه اينكه، هميشه حال به حال است و لحظه‏اى فارغ نيست، و هميشه اسير اقبال و ادبار خلق است.

پيداست چنين كسى نمى‏تواند به ذكر و فكر بپردازد، و بسوى مقصد اعلى اقبال داشته باشد، زيرا فكر و قلب او هميشه مشغول و در اين سو و آن سو پراكنده،و در حزن وشادى حالات گوناگون مستغرق، و در افكار و خيالات و اوهام غوطه‏ور است. و اين در حقيقت، فانى گشتن در خلق، و روى آوردن به هلاكت است.

علاوه بر اين، چه بسا همين رذيله حب جاه و شهرت، صاحب خود را براى به دست آوردن جاه و برترى، يا حفظ آن، و يا بالا بردن آن به يك سلسله كارهاى هلاكت بار ديگر، و به جنايات بزرگ و هولناكى وادار كند، و وى را به هلاكت فوق تصور و وحشتناكى بيندازد.

امام صادق صلوات الله عليه فرمود: «من أراد الرئاسةهلك» (اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب طلب الرئاسة )يعنى «هر كس اراده رياست كند، به هلاكت مى‏افتد».

ناگفته نماند، آن رياست و جاه وشهرت كه بظاهر رياست و جاه و شهرت است وليكن در حقيقت ودر اصل، رسالت واداى مسئوليت و انجام دادن وظيفه است، يعنى نفس رياست و جاه و شهرت بهيچوجه به عنوان هدف، منظور نيست، بلكه اداى رسالت و مسئوليت، و انجام دادن وظيفه و امتثال امر الهى مقصود است، از اين مقوله خارج مى‏باشد.


حب جاه و شهرت، موجب رياء و خسران است.

آن كه مى‏خواهد قلوب مردم را شكار كند و نزد آنان جاه داشته باشد و پيش آنان مشهور گردد، براى رسيدن به مقصود خويش، به سوى رياء در عمل كشيده مى‏شود، و اين ريا كارى تا جايى پيش مى‏رود كه در عبادات، حتى در انجام دادن واجبات و اجتناب از محرمات نيز گرفتار رياء و تظاهر مى‏گردد، و از اين راه به خسران عظيم و جبران ناپذيرى مى‏افتد.

چنين كسى در حال تنهايى چندان رغبتى به عبادت، و چندان ذوقى به ذكر و طلب ندارد و كسالت و سستى دامنگير اوست، و اما در ميان جمع، و آنجا كه تنها نيست، ذوق مى‏يابد و به حال مى‏افتد، و خود نيز احياناً در اشتباه بوده و نمى‏فهمد كه اين ذوق و اين رغبت و حال، ذوق صحيح و رغبت واقعى و حال صادق نيست.

حضرت ابوالحسن سلام الله عليه وقتى سخن از شخصى به ميان آمد كه حب رياست داشت، فرمود: «ماذئبان

/ 490