هر كه بصيرت داشته، و به سر وجود تا حدودى پى برده، و از جهت شناخت در افق روشنى قرار گرفته، و نورى در دل و انبعاثى در فكر يافته باشد، بخوبى مىداند كه لطمات و هلكات اين رذيله چه اندازه است، و اگر كاملا بيدار گشته و به خود آمده باشد، به وضوح مىيابد كه داشتن اين رذيله به هيچ وجه با سلوك الى الله به معنى صحيح آن، در يك جا جمع نمىشود و منافات با آن دارد.از اشارات آيات قرآن و از روايات و دعاهاى وارده از حضرات معصومين صلوات الله عليهم اجمعين نكات زيادى را در خصوص اين رذيله و لطمات و هلكات آن مىتوان استفاده نمود كه به بعضى از آنها در اينجا اشاره مىكنيم، و در ضمن، براى نيل به نكات و دقايق ديگر، به دقت و تأمل در آيات و روايات و دعاها، توصيه مىنماييم.
آرزوها، با حب و طلب نمىسازد
اساس سلوك عبودى از همان اول تا آخر آن، حب حضرت مقصود و انجذاب به سوى او، و دل برداشتن از اغيار و طلب اوست. و اين، به معنى كنار گذاشتن همه آرزوهاى نفسانى ودنيوى، و همه آمال موهوم، از همان اول شروع در سلوك است تا آخر و براى هميشه.روى آوردن به حيات دنيوى و تمتعات آن، وابستگى شديد به زندگى دنيا والتذاذات آن، و دل دادن به دنيا ومتاع آن، كه به صورت آرزوهاى طولانى متجلى مىگردد، با امر سلوك نمىسازد، و نقطه مقابل آن است.كسى كه چنين است، و آمال و آرزوها دل او را پر كرده است، و هميشه طالب نيل به آنهاست، نه حب حضرت مقصود رامى توان در دل داشته باشد، و نه مىتواند در طلب او بوده و در زمره سالكين قرار بگيرد. و اصولاً او در حال فرار از حق است، نه اينكه او را دوست بدارد و طالب لقاء و شهود او باشد. معنى آرزوى بقاى طولانى و رسيدن به چنين و چنان ،جز اين نيست كه او نه خدا را دوست مىدارد، و نه جوار او و لقاى او را مىخواهد. به همين دليل هم ازمرگ كه مقدمه تمام شدن هجران و فراق براى محبين، و شروع لقاء و شهد براى مشتاقان است، وحشت دارد و آنرا مصيبت بزرگ براى خود مىبيند، زيرا كه روز فراق او از مأنوسات ومألوفات، و روز حرمان او از نيل به آمال و آرزوها، و بالاخره روز حتمى شدن ناكامى اوست.يهود ادعاى محبت حضرت حق را داشتند، و اين را از امتيازات خويش مىشمردند، و به تعبير قرآن كريم«نحن ابناء الله و احبائه» مىگفتند، و خود را از احباء الهى مىدانستند و جوار حق را به خود اختصاص مىدادند، و با اين حال، سخت به دنيا اقبال داشتند و در آن غوطهور بودند، و بر حيات دنيوى شديداً حرص مىورزيدند، تا جايى كه بر مشركين هم در اين باب پيشى مىگرفتند، و آنچنان آرزوهاى دور و دراز داشتند كه به بيان قرآن: «يود أحدهم لو يعمر الف سنة»يعنى هر كدام ازآنان دوست داشت و آرزو مىكرد هزار سال عمر داشته باشد. آن، ادعاء و گمان آنان بود، و اين، وضع و حال آنان.خداى متعال هم آن ادعاى محبت را به دليل اين حرص شديد و آرزوهاى طولانى دنيوى، ادعاى محض و بى حقيقت مىداند و مىفرمايد: «قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم أنكم اولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين - ولا يتمنونه ابدا بما قدمت ايديهم و الله عليهم بالظالمين»(آيه 6 و 7 سوره جمعه)يعنى «اى پيامبر، به يهودان بگو، اگر گمان مىكنيد شما خداى متعال را دوست مىداريد و نه مردم، پس اگر راست مىگوييد، آرزوى مرگ داشته باشيد وطالب لقاء و جوار خدا باشيد. و اى پيامبر، هرگز آنان با راه و روشى كه در پيش گرفتهاند آرزوى مرگ نخواهند كرد ،و خداى متعال آگاه به ستمكاران است».