«الهى أذهلنى عن اقامة شكرك تنابع طولك و أعجزنى عن احصاء ثنائك فيض فضلك...»يعنى «پروردگارا، نعمتهاى پىدرپى تو مرا از اقامه شكر تو غافل نمود و فضل متوالى و متواتر تو مرا از بجا آوردن حمد و ستايش تو عاجز گردانيد...».«و هذا مقام من اعترف بسبوغ النعماء و قابلها بالتقصير و شهد على نفسه بالاهمال و التضييع و أنت الرؤف الرحيم البر الكريم الذى لا يخيب قاصديه و لا يطرد عن فنائه آمليه... فلا تقابل آمالنا بالتخييب و الاياس...» يعنى «پروردگارا، و اينك حال من، حال كسى است كه به نعمتهاى بىشمار و همه جانبه تو متوجه و معترف بوده و با تقصير در حق آنها با آنها روبر و گشته است و خود او شهادت مىدهد كه نعمتهاى تو را ضايع گردانيده و از آنها در طريق عبوديت استفاده نكرده است، وليكن تويى آن صاحب رأفت و رحمت و احسان و كرم كه هيچوقت آنانى را كه روى به تو مىآورند مأيوس و محروم نمىگردانى و آنها را كه چشم اميد به تو دارند از درگاهت دور نمىكنى... آلها، با اين اميدها كه به تو داريم، ما را مأيوس و محروم نفرما...».«... و قلدتنى مننك قلائد لا تحل و طوقتنى أطوا قالا تفل...»يعنى «.. واى خداى من، منتهاى بزرگ و بىشمار تو بر گردن من قلادهها و رشتهها انداخته كه هرگز گشوده نگردد،، و طوقها برگردنم افكنده كه رخنه بر نخواهد داشت...».
گفتار خواجه عبدالله در منازل السائرين
صاحب منازل السائرين در خصوص اثر اول از آثار يقظه كه توضيح داديم، چنين مىگويد: «و اليقظة هى ثلثة أشياء الاول لحاظ القلب الى النعمة، على الاياس من عدها، و الوقوف على حدها، والتفرغ الى معرفة المنةبها، و العلم بالتقصير فى حقها» يعنى «و يقظه سه چيز است: اول توجه قلب بر نعمت، با يأس از شمارش آن، و با وقوف بر حد آن، و با روى آوردن به معرفت منت حق با آن، و با پى بردن به تفصير در حق آن».وى بعد از بيان امر دوم و سوم، و در مقام توضيح اين سه امر، در خصوص همين امر اول مىگويد: «فأما معرفة النعمة فانها تصفو بثلاثة أشياء: بنور العقل، و شيم برق المنة، و الاعتبار بأهل البلاد» يعنى «و اما معرفت نعمت، پس با سه چيز روشن و كامل مىگردد: با نور عقل، و با مشاهده و ديدن برق منت خداى متعال، و با عبرت گرفتن از اهل بلاء و آزمايش».دوم: از آثار يقطه، توجه به حقيقت گناه و خطر آن است اثر دوم از آثار يقظه، معرفت گناه و شناخت جرم و به دنبال آن، سعى در تخلص از گناه و جرم است. با تابش نور يقظه در دل و جان، و با بيدارى از غفلت و جهل، مسئله گناه و گناهكارى و خطر آن نيز تا حدودى براى سالك مورد توجه خاص قرار گرفته و اهميت اين مسئله روشن مىگردد. در مرحله يقظه و انتباه، با كنار رفتن پردههاى جهل و غفلت، و بلحاظ نورانى شدن عقل بنور يقظه، بزرگى گناه و جرم، و خطر آن به اندازهاى كه يقظه حاصل شده، معلوم گشته و خوف بخصوصى در دل او بوجود مىآيد كه او را وادار به دورى از آن و اجتناب سخت از مهلكه آن مىكند.