از طبيعت به مثال، و از مثال به تجرد - مبانی نظری تزکیه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تزکیه - جلد 1

محمد شجاعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مسئله مواجه شدن با افراد يا جزئيات يك حقيقت، و انتزاع مفهوم كلى از آنها، كه يك مطلب معروف در باب درك مفاهيم كليه است، در اصل، مواجه شدن با مظاهر متعدد يك حقيقت مجرد مى‏باشد كه موجب مى‏گردد ما آن حقيقت را از دور مشاهده كنيم، و آنرا از دور بيابيم.

بنابراين، آنچه مى‏يابى، همه در «خود» مى‏يابى، چه محسوسات و متخيلات باشد كه در «مرتبه مثالى خود» مى‏يابى، و چه حقايق كليه باشد كه در «مرتبه عقلانى خود» مى‏يابى.

فتدبر ان كنت من أهله.


از طبيعت به مثال، و از مثال به تجرد

اگر در مجموع آنچه به اختصار گفته شد تأمل خوب كرده باشى، خواهى فهميد كه اتصال ما از طريق حواس به خارج از وجود خود، و به عالم طبيعت، موجب اين مى‏شود كه به عالم مثال خويش متوجه شويم و اشباه حقايق خارجيه را در آنجا بيابيم. اين، انتقال از عالم طبيعت به مثال است.

سپس، مشاهده مظاهر متعدد يك حقيقت مجرد و افراد آن در مثال خويش، موجب اين مى‏شود كه به عالم عقلانى، يا عالم تجرد خويش متوجه گرديم و خود آن حقيقت مجرد و نورى را كه سعه وجودى و اطلاق دارد، در آنجا از دور بيابيم. و چون از دور مى‏يابيم، ضعيف و مبهم بيابيم، آنهم بسيار ضعيف و بسيار مبهم و اين هم انتقال از عالم مثال به عالم تجرد يا عالم عقل است.

به عالم مثال خويش بسيار نزديك هستيم، و طبعاً قرار گرفتن ما در آن نيز بسيار آسان و سهل الوصول مى‏باشد، و به مجرد ارتباط با خارج از طريق حواس، و يا به مجرد تخيل، براى ما زمينه قرار گرفتن در مثال خويش فراهم مى‏شود، و در آن قرار مى‏گيريم. و اصولا مى‏توان گفت، هميشه در «مثال خويش» هستيم، وليكن توجه به آن نداريم. و در هر صورت، به لحاظ اينكه در مثال خويش قرار مى‏گيريم، و يا هميشه در آن هستيم، هر چه در مثال خويش مى‏يابيم، مانند محسوسات و متخيلات، همه را نزديك و روشن مى‏يابيم، بدون اينكه ابهامى در ميان باشد.

وليكن از عالم عقلانى، و به عبارتى از عالم تجرد خويش، به لحاظ اشتغال به طبيعت و توجه به مثال، بسيار دور هستيم، و طبعاً قرار گرفتن ما در آن مشكل و صعب الوصول است، و لذا هر وقت اين امر حاصل مى‏شود، به صورت بسيار ضعيف و ناقص است. آنجا كه مظاهر يا افراد متعدد يك حقيقت مجرد را مشاهده مى‏كنيم، از طرفى جهت وحدت و از طرفى جهت افتراق در آنها مى‏بينيم، و اين امر زمينه ساز اين مى‏گردد كه ما به عالم عقلانى خويش برگشته، و خود آن حقيقت متجلى در اين مظاهر را به صورت مطلق بيابيم، بازگشت ما به عالم عقلانى خويش، و قرار گرفتن ما در آن به صورت كاملا ضعيف، و به صورت ناقص انجام مى‏گيرد. نه آنچنان كه هست، نه از نزديك و روشن، آنچنان كه در مثال خويش صور مثالى را مى‏يابيم.

اگر «خود» را از اشتغال به «طبيعت» و از اشتغال به «مثال خويش» آزاد كنيم، در آن صورت كاملا در عالم عقلانى، يا عالم تجرد خويش، كه عالم نورى، بالاتر از حدود زمانى و مكانى، و برتر از جهات است قرار مى‏گيريم. و آن وقت، همان حقيقت متجلى در مظاهر و ساير حقايق كليه را آنچنان كه بايد مى‏يابيم، و از نزديك آنها را مشاهده مى‏كنيم، بنحوى كه با آنچه قبلا و از فاصله دور مى‏يافتيم، فاصله از زمين تا آسمان را داشته باشد، و بنحوى كه تا خود به آن مرحله نرسيده‏ايم، نمى‏توانيم بدانيم چطور، و چگونه؟. زيرا اين مرحله، مرحله تجرد، و موطن شهود عينى است، و حقايق در آنجا، هر كدام در مرتبه خود،مجلاى وجه حق، و مرآت جمال و جلال، و مظهر اسماء و صفات اوست، و آن كجا و اين كه از دور مى‏يابيم كجا؟!. اين كه از دور مى‏يابيم، به اندازه‏اى در نظر ما ضعيف مى‏نمايد كه اسم آنرا «مفاهيم كلى» گذاشته‏ايم، و آن كه آنجاست، مرائى عينى وجه حق است. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.


نكته‏اى براى اهل آن

اگر نكته‏دان و نكته سنج باشى، مى‏شود در باب «علم» و «درك» با تو چنين گفت:

آنچه از محسوسات و متخيلات مى‏يابى، و به شرحى كه گذشت در «مثال خويش» مى‏يابى، در حقيقت، همه

/ 490