حفظ استكانت - مبانی نظری تزکیه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تزکیه - جلد 1

محمد شجاعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بپردازى و دل تو از آنچه مى‏گويى غافل باشد. بايد حاجت خود را به دل با خدا در ميان بگذارى، و به دل بخواهى. و به عبارتى، درخواست بايد از دل بر آيد، و درخواست دل باشد، و زبان فقط به ظهور رساننده درخواست دل.

جمله «فأقبل بقلبك» تأكيد بر اقبال قلبى مى‏كند، و جمله بعدى، يعنى جمله «ثم استيقن بالاجابة» به شرط ديگر از شرايط چهارگانه، يعنى به «رجاى اجابت» كه اشاره شد و بعداً ان شاء الله توضيح خواهيم داد، ناظر است.

بنابراين، سالك بايد در مقام استغفار كاملا اقبال قلبى داشته باشد، و حاجت خود را كه «مغفرت» است، به دل از خدا بخواهد، و زبانش ترجمان دل، و عرضه كننده درخواست دل باشد. دل را به ميدان بياورد، و دل، حاجت خود در ميان بگذارد.


حفظ استكانت

حفظ استكانت در دعا و مسئلت، چه در استغفار و چه در غير آن، يكى ديگر از شرايط لازم است كه از آيات و اشارات آنها، و از روايات و ادعيه مأثوره به وضوح استفاده مى‏شود.

حفظ استكانت بدين معنى است كه بنده در مقام دعا، در استغفار و غير آن، در باطن و در دل خويش حالت استكانت داشته باشد،و اين حالت را حفظ كند و از دست ندهد.

اين حالت به ظاهر، و آنچنان كه عامه مردم مى‏فهمند، يك حالت است و بس، و اما در حقيقت، و نزد اهل آن، حالتى است كه اگر به نحو مطلوب تحقق يابد، بركات و اسرار عميقى را در بر دارد - البته در صورتى كه در بنده خبرى از بندگى، و رسمى از رسوم فقر و فنا وجود داشته باشد -.


استكانت عبودى

نمى‏دانم در معنى عبوديت و حقيقت آن، و آثار و بركات آن تأمل كرده‏اى، و از آنچه در عالم عبوديت هست چيزى به دست آورده‏اى؟ و اگر تأمل كرده‏اى، نمى‏دانم آيا از اهل عمل بوده‏اى و توأم با عمل به تأمل پرداخته‏اى، يا نه، بلكه، بدون اينكه قدم صادقانه‏اى در ميدان عمل داشته باشى تأمل كرده‏اى كه فقط يك تأمل خشك و بى جان خواهد بود، و در روشن شدن حقيقت چندان به درد نخواهد خورد؟.

اگر در حد خود مجاهدت صادقانه و در صراط مستقيم داشته، از رسم عبوديت تا حدودى برخوردار گشته، و توأم با مجاهدت، تأمل نيز كرده باشى، از معنى عبوديت و حقيقت آن، و آثار و بركات آن نكته‏ها فهميده‏اى، و چيزى نصيب تو گرديده است. و در اين صورت، مى‏توانى به اجمال بفهمى كه در «استكانت عبودى» و به عبارتى در «ذل عبوديت» چه چيزها هست.

استكانت عبودى مقوله‏اى است مخصوص به خود، و غير از استكانت در برابر مخلوق و براى دنياست كه جز سقوط براى انسان، و جز از ميان رفتن طيبات وجودى وى چيز ديگرى در بر ندارد.

استكانت عبودى چيزى است كه ظاهر آن استكانت است، و باطن آن عزت و كرامت، و استكانت در برابر مخلوق و براى دنيا چيزى است كه ظاهر آن زوال كرامت است، و باطن آن خسران و هلاكت.

عقل كاذب كه ظاهر بين است، استكانت عبودى را همان استكانت مى‏بيند و بس، و از فهم باطن آن عاجز است.

اين عقل به لحاظ اينكه معكوس بين هم هست، استكانت در برابر مخلوق و دنيا را عزت مى‏پندارد، و از حقيقت آن بى‏خبر است. آن كه اسير تخت و تاج است، سلطانش مى‏بيند، آن كه اسير مال و منال است، بى نيازش مى‏نامد، آن كه اسير جاه و شهرت است، عزيزش مى‏شمارد، و آن كه اسير هواهاست، آزاد مى‏داند.




  • نعل بينى باژگونه در جهان
    تخته بندان را لقب آمدشهان



  • تخته بندان را لقب آمدشهان
    تخته بندان را لقب آمدشهان



(دفتر پنجم مثنوى)

صيد گشتن و خود را صياد پنداشتن، و ذليل گشتن و نام عزيز برخود گذاشتن، و آنچه از اين مقوله و در رديف آنهاست، همه از عقل كاذب و از معكوس بينى آن است.




  • عقل كاذب هست خود معكوس بين
    زندگى را مرگ پندارد يقين



  • زندگى را مرگ پندارد يقين
    زندگى را مرگ پندارد يقين



(دفتر پنجم مثنوى)

چنين عقلى نمى‏تواند استكانت عبودى را درك بكند، و عزت و كرامت نهفته در آن را بفهمد، چه رسد به اين كه اسرار عميق موجود در اين استكانت را بداند. گرچه اشارتهاى قرآن و روايات، و نكته‏هاى موجود در دعاها و بيانات معصومين صلوات الله عليهم اجمعين از اينها خبر مى‏دهد، ليكن سخن در اين است كه چه كسى و كدام عقلى مى‏تواند اين اشارتها و نكته‏ها را بيابد؟ و حقيقت اين است كه عقل كاذب را اين صلاحيت نيست.

شأن عقل كاذب همين است كه ظاهر را مى‏بيند و از باطن در حجاب است، و به عبارتى، اين سوى هر چيزى را درك مى‏كند، و از درك آن سو عاجز است. اگر بخواهيم اين معنى را خوب بفهميم، لازم است آيه هفتم سوره روم را بخوانيم و تدبر كنيم كه مى‏فرمايد:

«يعلمون ظاهراً من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون».

اين آيه به وضوح مى‏گويد، اكثر مردم فقط ظاهرى از حيات دنيا را مى‏دانند، و از آن سو غافلند و اين بدان معنى است كه محجوبان و عقول كاذبه، از هر چيزى در حيات دنيا ظاهر آن را مى‏دانند، و از باطن آن يا از آن سوى آن بى خبرند. پيداست كه اين در همه امور جريان دارد، و از آن جمله است موضوع استكانت

/ 490