حفظ استكانت
حفظ استكانت در دعا و مسئلت، چه در استغفار و چه در غير آن، يكى ديگر از شرايط لازم است كه از آيات و اشارات آنها، و از روايات و ادعيه مأثوره به وضوح استفاده مىشود.حفظ استكانت بدين معنى است كه بنده در مقام دعا، در استغفار و غير آن، در باطن و در دل خويش حالت استكانت داشته باشد،و اين حالت را حفظ كند و از دست ندهد.اين حالت به ظاهر، و آنچنان كه عامه مردم مىفهمند، يك حالت است و بس، و اما در حقيقت، و نزد اهل آن، حالتى است كه اگر به نحو مطلوب تحقق يابد، بركات و اسرار عميقى را در بر دارد - البته در صورتى كه در بنده خبرى از بندگى، و رسمى از رسوم فقر و فنا وجود داشته باشد -.استكانت عبودى
نمىدانم در معنى عبوديت و حقيقت آن، و آثار و بركات آن تأمل كردهاى، و از آنچه در عالم عبوديت هست چيزى به دست آوردهاى؟ و اگر تأمل كردهاى، نمىدانم آيا از اهل عمل بودهاى و توأم با عمل به تأمل پرداختهاى، يا نه، بلكه، بدون اينكه قدم صادقانهاى در ميدان عمل داشته باشى تأمل كردهاى كه فقط يك تأمل خشك و بى جان خواهد بود، و در روشن شدن حقيقت چندان به درد نخواهد خورد؟.اگر در حد خود مجاهدت صادقانه و در صراط مستقيم داشته، از رسم عبوديت تا حدودى برخوردار گشته، و توأم با مجاهدت، تأمل نيز كرده باشى، از معنى عبوديت و حقيقت آن، و آثار و بركات آن نكتهها فهميدهاى، و چيزى نصيب تو گرديده است. و در اين صورت، مىتوانى به اجمال بفهمى كه در «استكانت عبودى» و به عبارتى در «ذل عبوديت» چه چيزها هست.استكانت عبودى مقولهاى است مخصوص به خود، و غير از استكانت در برابر مخلوق و براى دنياست كه جز سقوط براى انسان، و جز از ميان رفتن طيبات وجودى وى چيز ديگرى در بر ندارد.استكانت عبودى چيزى است كه ظاهر آن استكانت است، و باطن آن عزت و كرامت، و استكانت در برابر مخلوق و براى دنيا چيزى است كه ظاهر آن زوال كرامت است، و باطن آن خسران و هلاكت.عقل كاذب كه ظاهر بين است، استكانت عبودى را همان استكانت مىبيند و بس، و از فهم باطن آن عاجز است.اين عقل به لحاظ اينكه معكوس بين هم هست، استكانت در برابر مخلوق و دنيا را عزت مىپندارد، و از حقيقت آن بىخبر است. آن كه اسير تخت و تاج است، سلطانش مىبيند، آن كه اسير مال و منال است، بى نيازش مىنامد، آن كه اسير جاه و شهرت است، عزيزش مىشمارد، و آن كه اسير هواهاست، آزاد مىداند.
نعل بينى باژگونه در جهان
تخته بندان را لقب آمدشهان
تخته بندان را لقب آمدشهان
تخته بندان را لقب آمدشهان
عقل كاذب هست خود معكوس بين
زندگى را مرگ پندارد يقين
زندگى را مرگ پندارد يقين
زندگى را مرگ پندارد يقين