هر حزن و اندوهى، حجابى است از حجب ظلمانى
مسئله «حزنها و اندوهها» مسئله سادهاى نيست. اكثر افراد آنرا مهم تلقى نمىكنند، و آنچنان كه بايد، به مانع بودن آن در طريق عبوديت توجه ندارند، و نمىدانند كه اين امر در سلوك الى الله از بزرگترين مانعها و از غليظترين حجابهاست، و هر كس به هر اندازه گرفتاربه آن باشد، به همان اندازه در سلوك خود معطل و ناموفق خواهد بود.هر حزن و هر اندوهى به جاى خود حجابى است از حجب ظلمانى. بطورى كه اشاره كرديم، هر حزن و اندوهى از تعلق خاصى سرچشمه مىگيرد و از اسارت مخصوصى حكايت مىكند. علاوه بر اينكه خود هر تعلقى از تعلقات، حجابى است از حجابهاى ظلمانى، و فاصلهاى است بين انسان و بين حضرت مقصود، حزن و اندوه نشأت گرفته از آن نيز حجابى از همين حجابها است، و فاصلهاى است بين انسان و خداى متعال، و مىشود گفت، غليظتر و خطرناكتر از اصل همان تعلق است. و اين چيزى است كه براى ارباب بصيرت و براى نكته دانان روشن است و احتياجى به توضيح ندارد.تعلق به يك چيز، قيد اسارت آنرا به گردن خويش انداختن و دل در بند آن كشيدن است، و حزن و اندوه براى آن، خود در فراق آن كشتن، و ناله از دل سر دادن است.در اينكه هر حزن و اندوه دنيوى حجابى است در قلب انسان، هيچ گونه شك و ترديدى نيست، و شما مىتوانيد با تأمل در حالات خود به اين حقيقت پى ببريد. آنجا كه غم و اندوهى وجود شما را مىگيرد، و بى حوصلگى و گرفتگى دل شما را پر مىكند، نه تنها ذوقى براى عبادت و شوقى براى ذكر و فكر در خود نمىيابيد، بلكه، از عبادت و ذكر و فكر، و از اقبال به سوى خداى متعال حال فرار داريد. و اگر به عبادتى هم بپردازيد، و ذكر و فكرى را شروع كنيد، با جمود و كسالت، و با بى ذوقى و قسوت خواهد بود، و عروج و صعودى نخواهيد داشت.اگر هميشه در عبادات و اذكار خود حال و هوايى، و انس و اشتياقى داشتيد، و در اين بين براى امرى از امور دنيا سخت محزون و مغموم گشتيد، به هنگام عبادت و ذكر، خود را فاقد آن حال و هوا، و فاقد آن انس و اشتياق مىبينيد، و حجاب و تيرگى را در خود به وضوح احساس مىكنيد، حتى اثر اين غم و حزن را بعد از برطرف شدن آن نيز در وجود خويش، و در حالات و عبادات به روشنى مىيابيد.ذكر و فكر كه دو بال و پر در سلوك الى الله هستند، به قلب محزون و اندوهناكى كه براى دنيا محزون است راه نمىيابند، و قلب فارغ از هم و غم دنيا مىخواهد تا محل ذكر و فكر باشد. راه يافتن ذكر و فكر به قلب سالك مسئلهاى است، و صورت ذكر و هم مسئله ديگرى است، و فرق بين اين دو، از زمين تا آسمان است صاحب حزن و اندوه دنيوى اگر به ذكر و فكر بپردازد، صورت ذكر وفكر خواهد بود، نه آن ذكر و فكرى كه به دل راه مىيابد.در اخبار داود عليه السلام آمده است كه: «يا داود، مالاوليائى و الهم بالدنيا، ان الهم يذهب حلاوة مناجاتى من قلوبهم، ان محبى من أوليائى أن يكونوا روحانيين لا يغتمون» (جامع السعادات، ج 3، ص 213) يعنى «اى داود، اولياى من كجا و هم و غم دنيا كجا؟ هم و غم دنيوى حلاوت مناجات با من را از دلهاى آنان مىبرد. محبين از اولياى من بايد روحانيان فارغ از هم دنيا و آزاد از حزن و اندوه آن باشند».در يك جمله بايد گفت، آنكه در سلك اهل سلوك درآمده، و قدم در ميدان حب و طلب گذارده است، بالاترين جفاى او در اين مقام، همين است كه با أغيار مسرور گردد، و از فقدان آنها محزون و مغموم باشد، در حالى كه ادعاى حب حق مىكند، و دعوى طلب جناب او دارد، آنهم با اين زبان كه: لا اله الا هو.قدم گذاشتن در ميدان حب، و طلب جناب او چنين ايجاب مىكند كه محب شائق و طالب صادق از هيچ چيز خوفى نداشته باشد و براى هيچ چيز حزن و اندوه به دل راه ندهد، و فقط خوف از حرمان و غم هجران حضرت مقصود را داشته باشد. مگر نه اين است كه او خود راه ورسم حب وطلب را براى محببن و طالبين بيان نموده و فرموده است كه: «الا ان اولياء الله لا خوف عليهم ولا هم يحزنون».
در ره او هر چه هست تا دل و جان نفقه كن
تو به يكى زندهاى از همه بيزار باش
تو به يكى زندهاى از همه بيزار باش
تو به يكى زندهاى از همه بيزار باش