آن سوى پرده اسرار - مبانی نظری تزکیه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تزکیه - جلد 1

محمد شجاعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مى‏شد در اينجا، و در قالب جمله و عبارت بياوريم.

در برابر اين فرياد وشكايت بر آن شديم كه در گفتارى ديگر به بعضى از گفتنيها بپردازيم، تا فرياد دل آرام‏تر، و شكايت گريه كم‏تر شود.

بنابراين، باز از سوز دل و گريه مى‏گوييم، با علم بر اينكه هر چه بگوييم، آن نخواهد بود كه هست، و بلكه به يك نظر، گفته‏ها پرده‏هايى خواهد شد بر روى حقيقت.




  • گرچه از يك وجه منطق كاشف است
    ليك از ده وجه پرده مكنف است



  • ليك از ده وجه پرده مكنف است
    ليك از ده وجه پرده مكنف است



(دفتر چهارم مثنوى)

به طورى كه «عشق» را آنچنان كه هست نمى‏شود با گفتار توضيح داد، و بايد كيفيت آن را همان خود عشق،و به تعبيرى، عشق بى زبان بگويد، سوز دل و گريه را هم چنان كه هست، بايد همان خود سوز دل و گريه شرح دهد.

به هر صورت، باز از سوز دل مى‏گوييم و از گريه.


آن سوى پرده اسرار

همه چيز اسرار است، و ما از همه بى خبر - و ما اوتيتم من العلم الا قليلاً -.

از يك سو، در نظر ما نيستى شكل هستى به خود گرفته و «نيست» به صورت «هست» آمده، و «هست» از نظر ما غايب گرديده است، همانند دريايى صاف و روشنى كه از نظر ما محجوب مى‏گردد، و كف روى آن در نظر ما جلوه‏گر مى‏شود و خود را نشان مى‏دهد، و همانند باد پر حركتى كه غبارى روى آنرا مى‏گيرد، و باد از چشم ما غايب، و غبار بر چشم ما ظاهر مى‏شود، و ما عمود متحركى از خاك را مى‏بينيم، و باد را از طريق دليل پى مى‏بريم، چنان كه كف را مى‏بينيم، و دريا را با دليل مى‏فهميم!!.




  • اين عدم را چون نشاند اندر نظر
    چون نهان كرد آن حقيقت از بصر



  • چون نهان كرد آن حقيقت از بصر
    چون نهان كرد آن حقيقت از بصر



(دفتر پنجم مثنوى)

عمود خاكى جنبان، خود بر نفى خود شهادت مى‏دهد،و ما بر اثبات آن اصرار مى‏ورزيم!! باد با تحريك خاك بى حركت،وبالا بردن خاك نشين، خود را نشان مى‏دهد، و ما از ديدن آن عاجزيم!!.

نفى را اثبات پنداشتن، اثبات را نفى انگاشتن، و ديده معدوم بين داشتن، و آنگاه، نام اين را معرفت گذاشتن، معماى عجيبى است. در اين ميان، معماهاى بى شمارى هم هست كه هر يك به جاى خود عجيب، و حاكى از اسرار عميق است. عجيب‏تر اينكه، همه اينهاماجراى جمعى است، يعنى ماجراى جمع محجوبان است، و اما براى جمع ديگر:

براى جمع ديگرى نيستها از ميان برخاسته، و حقيقت روى نموده، و آفتاب دليل آفتاب آمده است: شهدا لله انه لا امه الاهو. جمع اول رانداى «افلاينظرون» و نداى دعوت به فكر و تعقل آمده، و جمع دوم را خطاب

/ 490