با كنار گذاشتن آرزوها، سالك تحت ولايت حق قرار مىگيرد
وقتى آرزوها كوتاه شد، و دل از آنها پاك گرديد، سالك تحت ولايت مقام ربوبى قرار مىگيرد و در سلوك خويش موفق مىگردد. در بيان ديگر، داشتن آرزوها، حجاب سختى است كه نمىگذارد انسان تحت ولايت خاص خداى متعال قرار بگيرد، و مانع از تصرف ربوبى و تربيت الهى است. و اگر دقيقترحساب كنيم، بايد بگوييم كه داشتن آرزوها يك حجاب نيست، بلكه حجابهاست، يعنى هر آرزويى بجاى خود حجابى از حجب ظلمانى است كه داشتن آن آرزو سالك را از تحت ولايت ربوبى خارج مىكند و تحت ولايت شيطان قرار مىدهد. همين كه آرزوها كنار رفت، و دل از آنها پاك شد، آنوقت انسان استحقاق ولايت حق را پيدا كرده، و پذيراى تصرفات مقام ربوبى مىگردد، و تحت ولايت و تربيت او قرار مىگيرد. و سلوك به معنى كلمه شروع مىشود و در مدارج توحيد و منازل عبوديت پيش مىرود: «الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور (آيه 257 سوره بقره).رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «اذا استحقت ولاية الله و السعادة جاء الاجل بين العينين و ذهب الامل و راء الظهر، و اذا استحقت ولاية الله و السعادة جاء الامل بين العينين و ذهب الاجل وراء الظهر» (وسائل الشيعه، كتاب الطهارة، ابواب الاحتضار، باب استحباب كثرة ذكر الموت و بعد و الاستعداد لذلك) يعنى «آنگاه كه ولايت الهى آمد و سعادت روى آورد، مرگ و اجل در برابر چشمان انسان مىآيد و نصب العين او مىگردد، و آرزوها به پشت سر مىافتد و فراموش مىشود، و آنگاه كه ولايت شيطان آمد و شقاوت روى آورد، آرزوها در برابر چشمان انسان مىآيد، و مرگ و اجل به پشت سر مىافتدا و ازياد مىرود».از اين بيان بخوبى مىفهميم كه ياد مرگ به معنى كلمه، و سيطره آن بر باطن انسان، و كنار رفتن آرزوها و پاك گشتن از آنها، از نشانههاى قرار گرفتن انسان تحت ولايت الهى و تربيت خاص مقام ربوبى است، و اين بدان معنى است كه انسان آنوقت تحت ولايت حق قرار مىگيرد كه از آرزوهاى دنيوى پاك باشد، و ياد مرگ وتوجه به آن سو بر باطن انسان غالب گردد.البته از اين بيان مىشود اينچنين هم برداشت نمود كه وقتى عنايت خاص ربوبى متوجه كسى شد، و ولايت الهى به او روى آورد، يا مرگ بر وجود وى غلبه مىكند، و آرزوهاى دنيوى از باطن وى كنار مىرود، و اين، سعادت براى انسان است، زيرا كه قدم بسيار مهم و پرارزشى است در سير الى الله، و در انقطاع بسوى او.در هر صورت، چه از بيان آن حضرت معنى اول را، و چه معنى دوم را برداشت بكنيم، جان مسئله يكى است، و آن اينكه، انسان آنوقت تحت ولايت خاص مقام ربوبى است كه از آرزوها پاك باشد.
آرزوى دل
نكته دقيقى كه لازم است در اين باب به آن توجه داشته باشيم، اين است كه با توبه از رذيله طول امل، علاوه بر اينكه سالك از اين رذيله پاك مىشود وبا صفت فاضله «قصر امل» يا «نداشتن آرزوها» متصف مىگردد، به آرزوى دل خويش نيز روى آورده، و به نداى دل، جواب مثبت مىدهد، و اين، همان اصل منظور در كنار گذاشتن آرزوهاى دنيوى است.كنار زدن آرزوهاى موهوم از دل، براى اين است كه آنچه آرزوى اصلى دل مىباشد به ظهور برسد و دل، حديث آرزومندى خود را مطرح كند، و به ياد آن باشد كه مىخواهد.آرزوهاى موهوم، همانند پردههاى غلط انداز و اشتباهآميز است كه دل را به اشتباه مىاندازند و به او اين چنين وانمود مىكنند كه مطلوب او اين و آن است و بايد در طلب اين وآن باشد. و همينكه اين پردههاى غلط انداز از ميان برخاست، دل به خود آمده و آرزوى اصلى و فطرى آن ظاهر مىشود، و در آرزوى لقاى حضرت مقصود، و شهود وجه او، و فناء در وجه او مىافتد، و به قول بعضى از عرفاء، حديث آرزومندى خود را مطرح مىسازد، و آرام نمىگيرد و قرار نمىيابد، مگر اينكه به آرزوى خود نايل آيد.