اى بسا كس را كه صورت راه زد
آخر اين جان با بدن پيوسته است
تاب نور چشم با پيه است جفت
شادى اندر گرده و غرم در جگر
رايحه در أنف و منطق در لسان
اين تعلقها نه بى كيف است و چون
عقلها در دانش چونى زبون
قصد صورت كرد و بر الله زد
هيچ اين جان با بدن مانسته است؟
نور دل در قطره خونى نهفت
عقل چون شمعى درون مغز سر
لهو در نفس و شجاعت در نان
عقلها در دانش چونى زبون
عقلها در دانش چونى زبون
آتش غضب، آتش شيطانى است
آتشى كه به نام غضب در درون انسان شعلهور مىشود، چه در عمل نيز به ظهور برسد، و چه به ظهور نرسد، آتشى است از شيطان كه باطن انسان را مىگيرد، و مىسوزاند آنچه را كه بايد بسوزاند. دليل محسوس اين مسئله همان است كه گفتيم، و آن اينكه، شما اگر در اثناى غضب و همچنين بعد از برطرف شدن حال غضب به باطن، به دل، و به حال باطنى خود نظر بكنيد، خواهيد ديد وجود شما و باطن شما خالى گشته و آنچه از انوار و صفا و انجذاب در دل شما بود از دست رفته است.در اصول كافى با اسناد از امام باقر سلام الله عليه روايتى نقل مىكند كه امام در قسمتى از آن مىفرمايد: «ان هذا الغضب جمرة من الشيطان توقد فى قلب ابن آدم...» يعنى «غضب، پاره آتشى است از شيطان كه در قلب انسان شعلهور مىشود...».غضب، حركتى است به سوى غضب خدا
وقتى انسان به غضب مىآيد، و هيجان غضب در باطن وى شروع مىشود، و اين هيجان پيش مىرود و اوج مىگيرد، در حقيقت در باطن امر، يعنى در آن سو و در آنجا كه از ما مستور است، انسان حركت خاصى را شروع مىكند كه به سوى غضب خدا و آتش غضب اوست، و به اين حركت خود ادامه مىدهد تا جايى كه قدم در آتش غضب خدا بگذارد و داخل آتش شود. و اين حقيقتى است كه خود انسان مادامى كه محجوب ازحقايق پشت پرده است توجه به آن ندارد و آنرا نمىيابد. و اگر حجاب از برابر كسى برداشته شود، شاهد همين حقيقت خواهد بود.
آنچه صاحبدل بداند حال تو
آنچه بيند در جبينت اهل دل
غفلت از تن بود چون تن روح شد
بيند او اسرار را بىهيچ بد
تو زحال خود ندانى اى عمو
كى ببينى در خود اى از خود خجل
بيند او اسرار را بىهيچ بد
بيند او اسرار را بىهيچ بد