اى كه با سلسله زلف دراز آمدهاى
آب و آتش به هم آميختهاى از لب لعل
آفرين بر دل نرم تو كه از بهر ثواب
كشته غمزه خود را به نماز آمدهاى
فرصتت باد كه ديوانه نواز آمدهاى
چشم بد دور كه بس شعبده باز آمدهاى
كشته غمزه خود را به نماز آمدهاى
كشته غمزه خود را به نماز آمدهاى