گر عتابى كرد درياى كرم
اصل نقدش لطف و داد و بخشش است
از براى لطف عالم را بساخت
ذرهها را آفتاب وى نواخت
بسته كى گردند درهاى كرم
قهر بر وى چون غبارى از غش است
ذرهها را آفتاب وى نواخت
ذرهها را آفتاب وى نواخت
فريضه، اصل در عبوديت و حقيقت آن است
از جمله مسائلى كه حقيقت و اصل آن، و اسرار و دقايق آن چندان روشن نگشته و مورد توجه دقيق قرار نگرفته است، حقيقت «عبادت» و «عبوديت»، و اصل اساس بندگى است .اصل عبوديت و حقيقت آن، خود را كنار گذاشتن و راه فناء در پيش گرفتن و به حضرت مقصود روى آوردن است. و اين فناء، عين بقاء و هستى، و نيل به مقصود دل است. فناء در همه مراحل وجودى انسان، طريق كمال او بوده و راهى است كه در حركت وى بسوى كمال بالاتر هميشه وجود داشته و بايد تا نيل به مقصد اعلى ادامه يابد.انسان از مرحله خاكى تا مرحله اوليه انسانى مراحلى را طى نموده و فناها داشته و با هر فنايى به كمال و بقاء بالاترى نرسيده است. از مرحله اوليه انسانى تا مرحله عاليه انسانى و نيل به حقيقت الهى خويش كه مرحله حيات او به حيات حق و بقاى او به بقاى حق است نيز فناها لازم است. اين فناها با عبوديت و با سير عبودى به تحقق مىرسد. حركت در منازل عبوديت، حركت در مراحل همين فناهاست تا جايى كه به فناى آخر برسد و انسان با فناى كامل از نام و نشان خود، مستغرق در وجه حق گردد و با حيات حق و بقاى او حيات و بقاء يابد؛ و ذلك هو الفوز العظيم.به اين اشعار از مثنوى كه با حذف و ايصال در اينجا مىآوريم، دقت مىكنيم:
تو از آن روزى كه در هست آمدى
گر بدان حالت تو را بودى بقا
از مبدل هستى اول نمايند
هستى ديگر به جاى او نشاند
آتشى يا خاك يا بادى بدى
كى رسيدى مر تو را اين ارتقا
هستى ديگر به جاى او نشاند
هستى ديگر به جاى او نشاند