در گشاد عقدهها گشتى تو پير
عقدهاى كآن بر گلوى ماست سخت
كه ندانى كه خسى يا نيك بخت
عقده چند دگر بگشاده گير
كه ندانى كه خسى يا نيك بخت
كه ندانى كه خسى يا نيك بخت
زور را بگذار و زارى رابگير
گر كنى زارى بيابى رحم او
رحم او در زارى خود بازجو
رحم سوى زارى آيد اى فقير
رحم او در زارى خود بازجو
رحم او در زارى خود بازجو