عجب، برگشت به «خود» و انسلاخ ازرحمت حق است - مبانی نظری تزکیه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تزکیه - جلد 1

محمد شجاعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عبادت كننده نيست.

اما از جهت گرفتارى دوم ،چنين كسى بايد بداند كه هر كمالى از كمالات ،چه كمال ديگر باشد و چه كمال عبودى باشد، همه از حضرت حق است. هر موفقيتى در مقام عبوديت هر انجذاب و اشتياقى، هر اقبال و انقطاعى، هر خوف و انقباضى، هر ذوق و حالى، و هر مقام و منزلتى، همه از فضل حق و از لطف عنايت او، و از جذب و عطف نظر جناب اوست.

اگر موفقيتى پيش آمد و ذوق و حالى روى آرود، در حقيقت، او خود چنين خواسته، و او خود نظر نموده است، و بايد خواست او را ديد و متوجه عنايت او شد، و بايد شكر گزار او بود و از او با تضرع در خواست كرد كه عنايت خود را برنگيرد وآنرا بيشتر كند. اگر اقبال و انقطاعى نصيب شد، در اصل، او خود چنين خواسته و تفضل كرده ومنت گذاشته است ،و او خود ياد فرموده و جذب نموده است، و بايد از او ديد و شكر گزار او بود و از او درخواست كرد كه از فضل خود محروم نسازد و منت خود بيشتر بگرداند. اگر ذوق و اشتياقى پيدا شد، از اوست، و اگر خوف وانقباضى آمد، از اوست، وبالاخره هر مقام و هر منزلتى از اوست، و هر چه مى‏رسد، از او مى‏رسد. بايد هميشه نظر به فضل و رحمت او باشد، و بايد با فقر و مسكنت در انتظار عوايد رحمت او بود و چشم به جانب او دوخت.


عجب، برگشت به «خود» و انسلاخ ازرحمت حق است

با توضيحى كه گفتيم، چه بهتر به سرى از اسرار در اين باب توجه داشته باشيم.

همه موفقيتهاى عبودى لحظه به لحظه از حضرت حق است وقدم به قدم از جناب او مى‏رسد. همه را بايد از او ديد، نه از خود. اگر غفلت نمودى و از خود ديدى، به هلاكت مى‏افتى وآنچه از او بود ازدست مى‏دهى. و اگر با هوشيارى به حالات و اعمال خود مراقبت داشته باشى، با وضوح كامل به اين حقيقت پى مى‏برى و مى‏بينى هر وقت چنين غفلت و لغزشى براى تو پيش آمد، و هر وقت عجب دامنگير تو شد موفقيتها را از دست مى‏دهى.

سر مسئله هم اين است كه در اين صورت، يعنى آنجا كه موفقيتهاى عبودى را از خود ديدى، تو روى به «خود» آورده‏اى كه اين موفقيتها و اين كمالات از«من» است، و در حقيقت، آنها را از خود دانسته و در خود جويا شده‏اى. و چون به «خود» برگشتى، در وادى ظلمانى وبى همه چيز«خود» قرار گرفته و از آن موفقيتها منسلخ گشته‏اى و«خود» را فاقد آنها مى‏يابى. (دقت شود).




  • تو ز طفلى چون سببها ديده‏اى
    با سببها ازمسبب غافلى
    سوى اين روپوشها ز آن مايلى



  • در سبب ازجهل بر چفسيده‏اى
    سوى اين روپوشها ز آن مايلى
    سوى اين روپوشها ز آن مايلى



(دفتر سوم مثنوى)

به «خود» برگشتى وخدا را فراموش كردى و ندانستى آنچه در خود مى‏يابى از اوست، و خدا هم تو را فراموش كرد و تو را به «خود» ارجاع نمود. و چون در «خود» قرار گرفتى، خبرى در «خود» نديدى و اثرى در «خود» نيافتى و بيچاره گشتى وبى بضاعت نشستى.

تو قبل از«عجب» تا حدودى از«خود» دور شده و به سوى جناب اوروى آورده بودى و مشمول عنايات و جذبات او بودى، اما همينكه عجب آمد، دوباره به «خود»مراجعت كردى ودر حجاب غليظ «خودى» غوطه‏ور گشتى و ازعنايات وجذبات ربوبى محروم شدى (تأمل كنيد).

نتيجه اينكه ،سالك در هر حالى و در هر مقامى باشد، همينكه عجب دامنگير او شد و از خود ديد آنچه را كه از او نيست، به «خود» بر ميگردد و با برگشت به «خود» ازآنچه داشت منسلخ مى‏گردد ودر ظلمت «خود» مى‏افتد و آن حال و آن مقام را ازدست مى‏دهد و موفقيتها از او سلب مى‏شود، زيرا كه در عالم «خود» خبرى از حالات و مقامات و موفقيتها نيست، و همه آنها از خداى متعال بود. و به تعبيرى بايد گفت، همه آنهادر عالم «بى خودى» است، آن هم در مراتب مختلف، و از جانب خدا.

امام صادق سلام الله عليه فرمود: «من دخله العجب هلك »(اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب حسن الخلق) يعنى «عجب به هر كس روى آورد به هلاكت مى‏افتد».

/ 490