حزن دنيوى از تعلق نشأت مى‏گيرد - مبانی نظری تزکیه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تزکیه - جلد 1

محمد شجاعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حزن دنيوى از تعلق نشأت مى‏گيرد

حزن و اندوه براى دنيا و امور دنيوى ازتعلق به دنيا و امور آن سرچشمه مى‏گيرد. وقتى انسان به دنيا و مسائل آن تعلق قلبى داشت، و به آنها اهتمام ورزيد، هر اندازه تعلق وى شديد باشد، به همان اندازه هم حزن و اندوه او در فقدانها و تغييرها و تبديلها شديدتر خواهد بود، و بعكس، هر چه تعلق وى ضعيف و كم باشد، حزن و اندوه وى نيز ضعيف و كم مى‏باشد. واگر آزاد از تعلق باشد و خود را از قيد هر تعلقى رها سازد، فقدانها و تغيرها و تبديلها در وجود او اثرى نمى‏گذارد و فارغ از هم و غم خواهد بود و حزن و اندوه به او راه نخواهد يافت.

حزن و اندوه براى دنيا و امرى دنيوى را حد و حصرى نيست. زيرا دنيا و امور آن هميشه در معرض تغيير و تحول بوده و على الاتصال متبدل و متلون است، و هيچوقت از همه جهات طبق ميل و خواسته انسان نخواهد بود، و طبعاً او را به لحاظ تعلق و به اندازه تعلقى كه دارد درمعرض تحول درونى و تغيير حال قرار خواهد داد و دائماً حال به حال خواهد ساخت. گاهى مسرور وگاهى محزون خواهد بود. به بيان ديگر، از آنجا كه خواسته‏هاى نفسانى و تعلقات دنيوى انسان را حد و حصرى نيست و هر چه دامنه خواسته‏ها وتعلقات خويش را گسترده‏تر كند به نقطه آخر نخواهد رسيد و باز خواهد خواست، و گردش امور دنيا ومسائل آن هم هرگز از همه جهات با اوموافقت نخواهد كرد، انسان وابسته در هيچ زمانى خالى از حزن و اندوه نخواهد بود، و نه تنها حزن و اندوه زمان حال را خواهد داشت، بلكه، براى گذشته و آينده نيز محزون و مغموم خواهد بود و از همه جوانب غم و اندوه او را در خود غرق خواهد نمود. در مواقع بسيار قليل از حزن و اندوه فارغ خواهد بود، آن هم به صورت نسبى، و نه بطور كامل، و آن هم با يك نوع اشتغال و سرمستى به بعضى از خواسته‏هاى مهم نفسانى، و با انصراف مقطعى ازخواسته‏هاى ديگرى كه بر آورده نگشته و هر كدام به جاى خود و در حد خود مايه حزن و اندوه است، چيزى كه هست اينكه فعلا او سر مست است و خود را به نوعى مشغول و آرام ساخته است و درد فقدان آنها را احساس نمى‏كند و در وقت خود دامنگير او خواهد شد.

شما اگر در حال خود و ديگران به دقت بپردازيد، بخوبى متوجه اين امر مى‏شويد كه چگونه حزن و اندوه به انحاء گوناگون وجود شما و ديگران را فرا گرفته و آرامش را از شما و ديگران سلب كرده و همه را اسير ساخته و پر و بال همه راشكسته و از توجه به مقصد بازداشته است؟ و آنچنان همه را در بند خود كشيده كه از همه جا منصرف و از همه چيز بى خبر كرده است؟. همه مسئله اصلى را فراموش نموده‏اند. نه از درد، يا دردهاى اصلى وواقعى پشت پرده خود خبر دارند، و نه در فكر چاره آنها مى‏باشند. بر اثر غوطه‏ور بودن در حزنها و اندوههاى موهوم دنيوى، فراموش كرده‏ايم كه از كجا آمده‏ايم و به كجا مى‏رويم و چگونه مى‏رويم؟! و چه كرده‏ايم و چه در پيش داريم؟!

اگر يك وقتى هم بخواهيم به خود بياييم و به درد اصلى خود توجه كنيم، و يا روى به حيات واقعى بياوريم و به آن سو اقبال نماييم، تهاجم حزنها و اندوههاى گذشته و حال و آينده ما را آزاد نمى‏گذارد، و به ما اجازه نمى‏دهد كه راه خود در پيش گيريم، و بالاخره ما را به كام خود فرو مى‏برد. در همان حال كه مى‏خواهيم به مسئله اصلى خود بپردازيم و روى به آن سو بياوريم، از طرفى حزنها و اندوههاى گذشته و حال سد راه ما مى‏شود، و از طرف ديگر نگرانيهاى آينده و حزن براى امور مستقبله مانع ما مى‏گردد.

آن دشمن قسم خورده درباطن به ما مى‏گويد، تو بايد در فكر فلان مسئله باشى و چاره‏اى بينديشى، فلان مشكل را ناديده نگير ودر فكر آن باشد. تو هيچ مى‏دانى كه فلان مسئله به كجا خواهد انجاميد؟! و با اين مصيت و آن گرفتارى چه بايد كرد؟! و بالاخره چه... و چه...؟! تو بايد در فكر اينها باشى و در رفع و دفع آنها بكوشى، و شايد بتوانى براى آنها چاره‏اى پيدا كنى و از آنها خلاص شوى، و اگر از حالا در فكر آنها نباشى، با هزاران مسئله و مشكل مواجه مى‏شوى و رنجها و سختيهاى بى شمار در پيش دارى، و اگر از اين امور فارغ گشتى و مسئله‏اى نداشتى، بعد از آن مى‏توانى به خود و به اصلاح خود بپردازى، و راه دين و عبادت در پيش گرفته و به آن سو روى بياورى.

اين نداهاى باطنى و اشباه اينها به صور گوناگون، همه ازشيطان و جنود او، و از جمله از نفس انسان است

/ 490