غضب براى حق از خصوصيات ياران خوب رسول اكرم صلى اليه عليه و آله و سلم مىباشد، و خداى متعال در قرآن كريم اين حقيقت را بيان فرموده است.در آيه 95 سوره فتح مىفرمايد: «محمد رسول الله و الذين معه أشداء على الكفار رحماء بينهم...»يعنى «محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرستاده خداست، و آنها كه با او هستند، بر كفار غفلت و شدت دارند، و با يكديگر بسيار رئوف و مهربانند...».در اين آيه خداى متعال غضب و شدت بر كفار را كه همان غضب براى حق است، به عنوان يك خصوصيت بارز، و يا وظيفه عبودى براى آنان كه به رسول الله ايمان آوردهاند و با او هستند مىشمارد.در ذيل آيه هم به سلوك عبودى، و به انقطاع و اقبال كامل آنان به سوى حق، و به عشق و اشتياق آنان به لقاء و رضوان او در ميدان طلب و عبوديت، اشاره مىكنم و مىفرمايد: «تريهم ركعا سجداً يبتغون فضلا من الله و رضواناً سيماهم فى وجوههم من أثر السجود...» يعنى «آنان را بسيار در حال ركوع و سجود مىبينى، در حالى كه فضل خدا و رضوان او را مىطلبند. بر رخسارشان از اثر سجده نشانههاى عشق و انقطاع كاملا مشهود است....».و اين نزد صاحبان بصيرت، و نزد اهل اشارت بدان معنى است كه غضب براى حق، شدت بر كفار و معاندين، مقابله سخت با آنان، جهاد و قتال، و عدم سازش با آنان، در حقيقت از ايمان و توحيد نشأت مى گيرد، و لازمه حب حق و عشق به جناب اوست. چگونه مىشود حب حق و عشق به او بر دل حاكم باشد، و دل به آنان كه با او مخالفت مىورزند، و يا با او مىجنگند غضب نداشته باشد؟! چگونه مىشود دل پر از حب او و عشق به او باشد، و آنان كه مبغوض او هستند، مبغوض دل نباشند؟! چگونه مىشود هم او را خواست، و هم با آنان كه با او عصيان و يا عناد مىورزند مسالمت داشت؟! و بالاخره چگونه مىشود حب و عشق باشد، و ليكن احكام و آثار لا ينفك آنها نباشد؟! مگر نه اين است كه نزد محب، محبوب محبوب، محبوب دل است، ونزد عاشق ،معشوق معشوق، معشوق دل است. و بعكس، نزد محب، مبغوض محبوب، مبغوض دل است، و نزد عاشق، مبغوض معشوق، مبغوض دل است؟! وقتى در محبتها و عشقهاى مجازى اين احكام و آثار هست، چگونه مىشود در محبت حقيقى و عشق اصلى اين احكام و آثار وجود نداشت باشد؟!.چه بهتر بعضى ازمدعيان سلوك، و مدعيان عشق و طلب كه غضب براى حق در دل آنان نيست و در اعمال و حركات آنان هم اثرى از اين غضب برخاسته از عشق و عبوديت به چشم نمىخورد، به خود بيايند و بفهمند ادعاى حب، و ادعاى عشق و طلب آنان، جز دعوى بى حقيقت، چيزى نيست. و چه بهتر در همين آيه شريفه كه از سوره فتح آورديم، و در اشارات لطيفه آن تعمق كنند، و توجيهات ناصحيح و نامرضى را كنار بگذارند.با شرحى كه گذشت، فهميديم كه در باب «غضب» آنچه به عنوان «رذيله» مطرح است، همان «افراط درغضب» يا «غضب نابجا» است، و مرتبه تفريط آن، بطورى كه اشاره كرديم، از باب «غضب» محسوب نيست و رذيله ديگرى است، و مرتبه اعتدال هم اصولا «رذيله »نيست و بلكه از فضايل اوصاف مىباشد.و حال به بعضى از هلكات و تبعات رذيله غضب كه همان افراط در غضب يا غضب نابجا است، اشاره مىكنيم.اميد است سالكان طريق در آنچه ذكر مىكنيم، و در هلكات ديگر اين رذيله كه در روايات به آنها اشاره