مبانی نظری تزکیه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تزکیه - جلد 1

محمد شجاعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و سر در طريق طلب نهاده‏اند، بنحوى كه چنين انتظارى نمى‏رفت.

«بشر حافى» كه لقب «حافى» بخود گرفت، از جمله آنهاست. گفته‏اند: او در زمان حضرت ابوالحسن موسى بن غفر سلام الله عليه ودر بغداد ميزيسته است. در اول امر خود مردى غوطه ور در دنيا و غرق در اوهام و اهل عيش و نوش بوده است. در يكى از روزها كه او با مأنوسان خود در منزل خويش مجلس عشرت برگزار نموده و مشغول بود، در همان حال گذر آن حضرت از كنار منزل وى افتاد و صداى ساز و آواز و نى و رقص از آنجا شنيد و در همان هنگام هم كنيزى كه خدمتگزار بود از داخل منزل وى براى بيرون ريختن خاكروبه خارج شد. امام به آن كنيز فرمود: صاحب اين خانه آزاد است يا بنده؟ كنيز گفت: آزاد است. امام فرمود: راست گفتى، زيرا اگر بنده بود از مولاى خود مى‏ترسيد. اين مكالمه تا حدودى موجب تأخير در برگشت همان كنيز خدمتكار گرديد و طبعاً وقتى داخل منزل شد، بشر در حالى كه در سر سفره شراب بود پرسيد، چه چيز باعث گرديد كه دير آمدى؟ او جريان گفت و گوى خود با آن حضرت را براى وى نقل كرد.

جملاتى كه امام فرموده بود، چنان در وجود «بشر» و در دل او اثر گذاشت كه از همان سر سفره با سرعت و با پاى برهنه بيرون دويد و به محضر آن حضرت شتافت. همين كه امام را مشاهده نمود، گريه كردو شرمنده شد و عذر خواست و به دست شريف امام توبه نمود. از همين لحظه او بخود آمده و «يقظه» و «انتباه» يافت و راه خود را در پيش گرفت.

صحبت جمله يا جمله‏ها نيست بلكه،نور يقظه و انتباه، و توجه و نظر كارساز امام سلام الله عليه كه اين نور را با خود همراه داشت او را يكسره برخلاف انتظار از آن وادى سراپا و هم و خيال و از آن ورطه غفلت و ظلمت بيرون آورده و در عالم ديگرى قرار داد. والا چه بسيار كسانى كه از اين جمله‏ها از آن حضرت و از حضرات ديگر معصومين به گوش آنان مى‏خورد وليكن آن نمى‏شود كه در خصوص «بشر» شد. بالاخره از سويى توجه خاص است و از سوى ديگر، آمادگى.




  • فعل باران بهارى با درخت
    گر درخت خشك باشد در مكان
    باد كار خويش كرد و بروزيد
    و آنكه جامد بود خود واقف نشد
    واى آن جانى كه او عارف نشد



  • آيد از أنفاسشان با نيك بخت
    عيب آن از باد جان افزا مدان
    آنكه جانى داشت بر جانش گزيد
    واى آن جانى كه او عارف نشد
    واى آن جانى كه او عارف نشد



(دفتر اول مثنوى)

اين استعداد و آمادگى چه بوده است و چه مى‏باشد؟ چيزى است كه آنچنان كه بايد، خدا مى‏داند، و شايد هم جهاتى به نظر بيايد.

مولوى مى‏گويد:




  • شد فضيل از رهزنى ره بين راه
    بشر حافى را مبشر شد ادب‏
    سر نهاد اندر بيابان طلب



  • چون بلحظه لطف شد ملحوظ شاه
    سر نهاد اندر بيابان طلب
    سر نهاد اندر بيابان طلب



(دفتر اول مثنوى)

بشر را «حافى» مى‏گفتند و «بشر حافى» مى‏ناميدند و اين چنين نيز معروف شد. كلمه «حافى» بمعنى «پا برهنه» است. او هميشه و تا آخر عمر پا برهنه بود و اين بدان جهت بود كه با پاى برهنه در همان روز بيدارى خويش به خدمت امام شتافت و حيات خود را به دست

/ 490