نى دلش راتاب ماند در نياز همچو موشى پيش گربه لا شود اندر او نى حيله ماندنى روش پس كنم ناگفتهتان من پرورش
نى تنش را قوت صوم و نماز همچو ميشى پيش گرگ از جا رود پس كنم ناگفتهتان من پرورش پس كنم ناگفتهتان من پرورش
(دفتر دوم مثنوى)آنها كه در مقام سلوك با مجاهدت پىگير، خود را از حب دنيا پاك مىكنند، يعنى از خوشى و لذت نفسانى خود در اين زندگى مىگذرند، و در حقيقت، از «خود» گذر مىكنند، در آن سو و در پشت پرده از وادى هولناك «خود» و از ظلمات و وحشتها و سرگردانىهاى آن گذر نموده و در همين زندگى دنيوى از آن نجات يافته، و در همينجا اين وادى را پشت سر مىگذارند.بعكس، آنها كه در حب دنيا مستغرق مىشوند، يعنى در حب خوشى و لذت نفسانى خود، و در اصل، در «خود» فانى مىگردند، در وادى هولناك «خود» و در ظلمتها و وحشتها و سرگردانيهاى آن قرار مىگيرند كه در اين زندگى دنيوى توجه به آن ندارند و وقتى از اين عالم منقطع شدند و به عالم برزخ قدم گذاشتند، خود را در همين وادى و در گرفتاريها و عذابهاى آن، يعنى همان ظلمتها و وحشتهاى آن مىيابند. در حقيقت، پردهاى كنار مىرود و خود را در آنچه بودند مىيابند.دقايق و اسرار درباب «خود» و وادى هولناك آن بسيار زياد است كه اگر به شرح جزئيات بپردازيم و گفتيم را بگوييم، مثنوى هفتاد من كاغذ شود. علاوه بر اين، بسيارى از حقايق و اسرار در اين باب را هم نمىتوان گفت، زيرا كه در گفتار نيايد.خلاصه سخن اينكه، حب دنيا، فرو رفتن در ظلمات «خود» است و اين براى سالك نه تنها مانع راه است، بلكه، با سلوك الى الله ناسازگار بوده و مقابل سلوك و نفى آن است. زيرا سلوك، يعنى از «خود» رها شدن و به سوى حضرت مقصود شتافتن؛ و حب دنيا، يعنى در «خود» فرو رفتن و در «خود» غوطهور گشتن.
ضرورت مجاهدت سالك
با بيانى كه گذشت، ضرورت مجاهدت سالك در تطهير خود از رذيله حب دنيا روشن شد. از همان وقتى كه سالك توبه از حرامها را آغاز نمود و قدم در طريق گذاشتن، بايد توبه از رذيله حب دنيا را هم شروع كند و در تطهير دل از آن بكوشدو از مجاهدت در اين امر به هيچ وجه دست بر ندارد، زيرا كه سستى در آن جز عدم موفقيت در سلوك، نتيجه ديگرى نخواهد داشت.سالك بايد به اين حقيقت توجه داشته باشد كه راه انتخابى او، راه بخصوصى است و بايد با قدم نهادن در آن در همان اول از دنيا دل برداشت، يعنى از همان اول بايد از لذت و خوشى نفسانى در اين زندگى كه بااين و آن حاصل مىشود، چشم پوشيد. و اين، اگر چه سخت است، اما هر چه هست، راه جز اين نيست. او بايد بداند سفرى را آغاز نموده است كه دل برداشتن از همه مأنوسات و مألوفات، و دل برداشتن از همه آنچه تاكنون دل به آنها داده است، لازمه اين سفر و يا اصولا عين آن است. يعنى اين سفر، سفر از مأنوسات و مألوفات خيالى، و سفر از اين و آن، و سفر از خوشى و التذاذ تخيلى بسوى حضرت مقصود است.او بايد هوشيار بوده و گرفتار فكر خامى كه بعضيها گرفتار آن مىباشند، نشود. بعضى از كسانى كه به فكر سلوك مىافتند و از اول همين حقيقت را خوب هضم نمىكنند، چنين مىپندارند كه مىشود بدون دل برداشتن ازدنيا در اين راه موفق شد. و احياناً گمان مىكنند كه خداى متعال هر كه راه خواست در اين راه موفق مىكند، اگر چه دل او در اسارت محبت دنيا باشد. آنان غافل از اين نكته هستند كه خواست، خواست اوست و او هر كه را خواست، موفق مىكند، اما نه بدين معنى كه كسى را با همان اسارت به دنيا و در همان حالى كه اسير حب دنياست، موفق كند و به سوى خود راه دهد؛ بلكه، او به هر كسى نظر داشت و هر كسى را خواست، در مرحله اول دل وى را از دنيا آزاد نموده و حب دنيا را از آن مىزدايد، و سپس وى را