تأنيث طائف . پاره ، گروه از هر چيزى . (ودّت طائفة من اهل الكتاب لو يضلّونكم وما يضلّون الاّ انفسهموما يشعرون) : جمعى از اهل كتاب در صدد آنند كه شما را از راه به در برند ، ولى آنها جز خود كسى را گمراهننمايند ، ولكن خود نمى دانند (آل عمران:69) . گويند : مراد از اهل كتاب در اين آيه ، يهود است كه حذيفةبن يمان و عمّار بن ياسر و معاذ بن جبل را به دين خود خواندند .(و قالت طائفة من اهل الكتاب آمنوا بالذى انزل على الذين آمنوا وجه النهار و اكفروا آخره لعلّهميرجعون) : گروهى از اهل كتاب به همكيشان خود گفتند : در آغاز روز به كيش مسلمانان درآئيد و در آخر روزاز دينشان به در آئيد ، باشد كه اين كار موجب شود مسلمانان از راه خويش برگردند . (آل عمران:72)(و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما ...): اگر دو گروه از مسلمانان درگير نبرد شدند برشما هم كيشان آنها است كه ميان آنها صلح و سازش برگزار كنيد ، و اگر يكى از آن دو گروه بر ديگرى تجاوزنمود با گروه تجاوزگر بجنگيد تا گاهى كه به فرمان خدا بازگردد و تسليم حق شود ، و چون به امر خدابازگشت طبق عدل و داد ميان آنان سازوارى دهيد ، و پيوسته بر مدار عدالت رفتار كنيد كه خداوند ،دادگران را دوست دارد . (حجرات:9)
طائق
سنگ بيرون برآمده از كوه يا از چاه .
طائِل
فزونى ، مزيت . فايده : لا طائل فى هذا الامر ، يعنى اين كار را فائده اى نباشد .
طائى
منسوب به طىء كه پدر بطنى است از عرب .
طاب
بوى خوش .
طابة
شراب انگورى .
طابِخ
تب سخت گرم . آشپز .
طابخة
تأنيث طابخ . گرماى نيمروز . لقب عامر بن الياس بن مُضَر . نام قبيله اى است .
طابِع
سرشت ، اخلاقى كه در روان آدمى از مطعم ومشرب وجز آن تركيب يافته باشد كه دفع آن ناممكن بود . انگشترىوهر چه بدان مُهر كنند . آنچه بدان بر عطاياى مرسوم ومانند آن نشان وعلامت كنند ، ومنه : عليه طابعالشهداء ، اى علامتهم. (منتهى الارب)