معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معاويه از كشته شدن غرار سخت افسوس خورد وگفت: كجا وكى چنين پهلوانى ما را بدست آيد؟! آيا مردى هست كه

جان خود را فداى دين خدا سازد وخون غرار بستاند؟ دو تن از قبيله لخم كه بغايت دلير وشجاع بودند خود را

معرفى كردند وگفتند: اينك ما آماده ايم. معاويه گفت: برويد كه هريك از شما كه سر عباس را بنزد من آرد

صد اوقيه طلا وصد اوقيه نقره ودويست برد يمانى او را جايزه دهم. پس دو مرد لخمى بميدان رفته عباس را

بمبارزه خواندند. عباس گفت: تا از سرورم اجازه نگيرم نتوانم، وبحضرت عرض كرد. على(ع) فرمود: سلاح وزره

واسب خويش را بمن ده وسلاح مرا بگير كه من شر اينها را دفع سازم ـ عباس از حيث اندام بسيار بعلى شبيه

بود ـ پس حضرت براسب عباس نشست وبميدان رفت، آن دو لخمى گفتند: سرورت ترا اجازه داد؟ حضرت نخواست

دروغ گويد اين آيه را تلاوت نمود: (اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا وان اللّه على نصرهم لقدير) پس يكى

از آن دو پيش آمد وحضرت بيك ضربت كارش را بساخت، مرد دوم پيش آمد پس از رد وبدل كردن دو سه ضربت شمشيرى

از ميان اندامش گذراند كه مردم گمان كردند شمشير بخطا رفته ولى چون اسب تكانى خورد مرد دونيمه شد ...

(سفينية البحار)

عَبّاس

بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف عموى پيغمبر اسلام مكنى بابوالفضل. مادرش نتيله بنت خباب بن كليب

يكى از زنان باشخصيت جهان واول زنى كه كعبه را با پارچه هاى حرير وديبا پوشاند.

عباس در جاهليت واسلام يكى از رجال برجسته قريش بود وسقايت حجاج وعمارت مسجدالحرام بعهده او بود.

سقايت عبارت بود از سرپرستى چاه زمزم كه آب منحصر مكه بود وعباس خود بكنار چاه ميايستاد وبرساندن آب

بحاجيان نظارت مينمود، وعمارت مسجدالحرام اين بود كه جمعى از بزرگان قريش پيمان بسته بودند كه

نگذارند كسى در مسجدالحرام لغو وبيهوده وناسزا بگويد وهر كه چنين ميكرد او را از مسجد ميراندند،

عباس رئيس اين جمعيت بود. عباس مردى خردمند وهوشيار ومدير وسفره دار ومخصوصاً در باره خويشان بسى

مهربان بود واز اين جهت حضرت رسول (ص) او را تجليل واحترام ميكرد. وى مردى بلندبالا وسفيدپوست وجهورى

الصوت بود. او دو يا سه سال بزرگتر از پيغمبر (ص) بوده واو در شب جمعه دوازده رجب يا رمضان سال 32 بسن

هشتاد سالگى تقريباً در مدينه از دنيا رفت ودر بقيع بخاك سپرده شد.

عباس در بدر اسير شد، فداى اسير در بدر چهل اوقيه (هر اوقيه چهل مثقال است) مقرر شده بود، مسلمانان كه

عباس را مردى توانگر ميدانستند فداى او را بكمتر از صد اوقيه رضا ندادند، بيست اوقيه نيز بهمراه

داشت كه آن را بغنيمت گرفته بودند.

پيغمبر (ص) به وى فرمود: خود و دو برادرزاده ات نوفل وعقيل را بخر. وى گفت: چيزى ندارم. فرمود: آن طلائى

كه بهمسرت ام فضل دادى وبه وى گفتى: اگر بازنگشتم از آن تو وفضل وعبداللّه وقثم باشد چه شد؟ عباس گفت:چه كسى اين را بتو خبر داد كه اين راز را جز خدا نميدانست؟! فرمود: خداوند خود مرا بدان آگاه ساخت.

عباس گفت: گواهى ميدهم كه تو رسول خدائى. عباس از آن روز اسلام آورد وپس از پرداخت فدا بمكه بازگشت

ودر فتح مكه تا ابواء باستقبال پيغمبر (ص) شتافت ودر فتح با آن حضرت بود ودر جنگ حنين رشادتى نمايان

كرد وپس از آن بمدينه هجرت نمود وهجرتش پايان بخش امتياز هجرت بود.

وى در مدينه زمان خلافت عثمان درگذشت ودر اواخر عمر نابينا شد. عباس نه فرزند پسر وسه ودختر داشت.

عبداللّه وعبيداللّه وفضل وقثم ومعبد وعبدالرحمن وام حبيب كه مادرشان لبابه بنت فضل بن حارث هلالى

بود، وديگر: تمام وكثير وحارث وآمنه وصفيه كه مادر هريك از آنها كنيزى بوده است.

ابن عباس روايت كند كه حضرت رسول (ص) فرمود: هر كه عباس را بيازارد مرا آزرده است كه عموى آدمى برادر

پدر او است.

نقل است كه روزى جبرئيل بر پيغمبر نازل شد در حالى كه قبائى سياه بتن داشت وكمربندى كه خنجرى را در آن

فرو برده بود بكمر بسته بود. حضرت به وى فرمود: اين چه لباسى است كه بتن دارى؟! جبرئيل گفت: اين لباس

رسمى فرزندان عمويت عباس است. پيغمبر عباس را ديد وبه وى فرمود: واى بر فرزندان من از جور وستم

فرزندان تو! عباس گفت: يا رسول اللّه اجازه بده خود را اخته كنم. فرمود: قلم تقدير برآنچه شدنى است

جارى گشته. (بحار:19و22)

/ 2570