معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عَبّاس

بن على بن ابى طالب مكنى بابوالفضل مادرش فاطمه كلابيه مكناة به ام البنين. در سال 26 هجرى متولد شد و

چون بشهادت رسيد سى و چهار سال از عمر شريفش ميگذشت. آن حضرت را سقا و قمر بنى هاشم و صاحب لواءالحسين

لقب داده اند حضرت ابى الفضل علاوه بر شجاعت و بسالتى كه داشت بفرموده امام صادق (ع) وى داراى بصيرت و

خردى نافذ و ايمانى استوار بوده. شخصيتى كه لشكر دشمن در واقعه كربلا آن جناب را ركن بزرگ سپاه امام

حسين (ع ) ميدانسته و لذا به عناوين مختلف تلاش ميكرده كه او را از امام جدا سازند كه گاهى عبداللّه بن

حزام را به عنوان اخذ امان نامه از ابن زياد جهت او وادار مى كرده كه وى را به آن سوى بكشند، و روزى

شمربن ذى الجوشن بلحاظ قرابتى كه با آن جناب داشته صدا مى زده: خواهر زاده هايم، عباس و برادرانش

كجايند؟ امّا حضرت ابى الفضل آگاه تر از اين بود كه به اين امور اعتنا كند و اين نداها را پاسخ دهد.

حضرت ابى الفضل كه در ركاب برادرش حضرت ابى عبداللّه الحسين (ع ) در كربلا بود ضمن مدت هشت روز حضور

آنها در آن سرزمين امور مهمه اى را كه بآسايش و امنيت اهلبيت امام مربوط بوده از قبيل نگهبانى خيمه

ها وتهيه آب در ايام محاصره و قطع آب كه از روز هفتم محرم شروع شد بعهده داشته است، هنگامى كه تشنگى

بر اهل و عيال امام حسين (ع) شدت يافت آن بزرگوار در رأس سى سوار با فداكارى شگفتى سى مشك آب جهت

تشنگان بخيمه گاه رساند. مرحوم شيخ مفيد نقل ميكند عصر نهم محرم ناگهان عمر سعد لشكر خود را آماده

ساخت و اعلان جنگ داد و با جمع لشكر در نزديكى خرگاه امام حسين (ع) صف زدند، در آن حال حضرت جلو خيمه

مخصوص خود نشسته و شمشير را بدامن نهاده (از خستگى) بخواب رفته بود كه صداى همهمه سپاه و شيهه اسبان

بگوش خواهرش زينب رسيد، برادر را بيدار كرد، حضرت سربرداشت و فرمود: هم اكنون پيغمبر (ص) را بخواب

ديدم كه فرمود: اى حسين ما در انتظار توايم. زينب چون شنيد سيلى بصورت زد و گفت: اى واى! حضرت او را

دلدارى نموده او را بسكوت امر كرد و سپس فرمود: اى عباس سوار شو و بنزد اينها برو و از آنها بپرس چه

ميخواهيد؟ حضرت ابى الفضل با بيست سوار بسوى آنها شتافت و از آنها سبب پرسيد. گفتند: امير ما را فرمان

داده كه يا تسليم شويد و يا آماده نبرد باشيد. عباس ماجرا را به برادر ابلاغ نمود. حضرت فرمود: به آنها

بگو يك امشب را بما مهلت دهيد كه بنماز و تلاوت قرآن بپردازيم و فردا آماده ايم. عباس پيام برادر را

به آنها رساند و آنها پذيرفتند. عباس اخرين كس از ياران امام بود كه بشهادت رسيد واين امر نشان دهنده

كمال وفادارى وهمدردى با برادر ميباشد، حتى برادران را پيش از خود بميدان فرستاد كه خود آخرين كسى

باشد كه با برادرش امام حسين ودر كنار آن حضرت باشد.

مرحوم مفيد آورده كه چون تشنگى بر امام شدت يافت باتفاق برادر عازم فرات شد وعباس در پيشاپيش آن حضرت

ميجنگيد ولى انبوه سپاه عباس را از برادر جدا ساخت وعباس يك تنه نبرد ميداد تا پس از آن كه سراپاى او

را خون فرا گرفته بود بدست زيد بن ورقاء وحكيم بن طفيل (با تفصيلى كه در كتب مقاتل آمده) بشهادت رسيد.

(اعيان الشيعه)

نقل است كه روزى امام سجاد (ع) بعبيداللّه بن عباس فرزند ابى الفضل نگاهى كرد واشك از چشمان مباركش

سرازير گشت سپس فرمود: هيچ روزى سخت تر از روز احد بر پيغمبر نگذشت كه عموئى مانند حمزه اسداللّه

واسد رسوله از دست بداد وپس از آن روز موته كه پسر عمش جعفر را از دست داد، اما روزى چون روز حسين نبود

كه سى هزار نفر او را محاصره نمودند وخود را مسلمان مى پنداشتند وهمه بكشتن او نزد خدا تقرب ميجستند

در حالى كه او آنها را بياد خدا ميآورد وآنان را موعظه مينمود ولى سودى نبخشيد وسرانجام او را مظلوم

كشتند. سپس فرمود: خدا رحمت كند عمويم عباس را كه دينش را بر جانش برگزيد وآزمايشى شگفت بداد وخويشتن

را فداى برادر ساخت تا اينكه دستهايش قطع شد وخداوند بجاى آن، دو بال به وى كرامت نمود كه در بهشت با

ملائكه پرواز ميكند مانند جعفر، وعباس را نزد خدا مقامى است كه همه شهدا بر آن رشك برند. (بحار:22/247)

عبّاس

بن مرداس بن ابى عامر سلمى از قبيله مضر واز شعرا وفرسان عرب واز اهل عقيق بود. جاهليت واسلام را درك

كرد وپيش از فتح مكه اسلام آورد ودر جنگهاى اسلام شركت نمود وسپس بقوم خود بازگشت وبسال 18 هجرى در

زمان خلافت عمر درگذشت. (اعلام زركلى)

پيغمبر اكرم (ص) كه در غنايم حنين بامر خداوند سهم مؤلفة قلوبهم را از قبيل ابوسفيان و... بيشتر داده

بود بعباس بن مرداس چهار شتر بيش نداد وى برنجيد وسه بيت شعر بدين مضمون كه من چه كمى از ديگران داشتم

/ 2570