ملوك حمير كه در اسلام نيز بر ملك خود ابقاء شدند . (لسان العرب)
عباية
بن رعبى اسدى از خواص اصحاب اميرالمؤمنين على (ع) بوده ورواياتى از آن حضرت نقل نموده كه از آن جملهاست حديث معروف بحديث عبايه كه شيعه وسنى آن را نقل كرده اند.شريك قاضى وعبداللّه بن حماد گويند: ماهنگام مرض موت اعمش ببالين وى حاضر بوديم وعلماى شهر مانندابن شبرمه وابن ابى ليلى وابوحنفيه نيز حضور داشتند. ابوحنيفه به اعمش گفت: اى ابو محمد از خدا بترسوبخود رحم كن چه امروز آخرين روز از ايام دنيا ونخستين روز از روزهاى آخرت تو ميباشد ودر مورداحاديثى كه در باره على (ع) ميگفتى توبه كن. اعمش گفت: مثل كدام حديث؟ ابو حنيفه گفت: مانند حديث عبايهاسدى كه در آن آمده: على قسيم جهنم است. اعمش گفت: مرا بنشانيد وتكيه ام دهيد سپس گفت: قسم به آنكهبازگشت خلايق بسوى او است كه حديث كرد مرا موسى بن طريف امام بنى اسد واو از عبايه اسدى كه از على (ع)شنيدم ميگفت منم قسيم جهنم كه به آن بگويم: اين دوست من است او را رها ساز واين دشمن من او را برگير.وحديث كرد مرا ابوالمتوكل ناجى در عهد حكومت حجاج از ابوسعيد خدرى كه پيغمبر (ص) فرمود: چون روز قيامتشود خداوند من وعلى را فرمان دهد كه بر كنار صراط بنشينيم وبما بفرمايد: هر كرا كه بمن مؤمن بوده وشمارا دوست ميداشته به بهشت ، و هر كس كه منكر من بوده وشما را دشمن ميداشته بدوزخ بريد.وحديث كرد مرا ابووائل و او از ابن عباس كه پيغمبر (ص) فرمود: چون روز قيامت شود خداوند بعلى بفرمايد:سهم بهشت وسهم جهنم را بده. پس وى بدوزخ گويد: اين دشمن من است او را برگير واين دوست من است او را رهاساز.در اين حال ابوحنيفه عباى خويش بسر كشيد وگفت: تا ابومحمد بالاتر از اين نگفته از نزد او برخيزيد.(بحار /39/203)
عِبء
بار. ج : اعباء: «فلما القت السحاب برك بوانيها، وبعاع ما استقلّت به من العبء المحمول عليها اخرج بهمن هوامد الارض النبات ...» (نهج : خطبه 89). «الم يكونوا اثقل الخلايق اعباء»؟! . (نهج:خطبه 190)
عَبَث
كارى كردن كه فايده وهدف از آن نامعلوم باشد. بى هوده. (افحسبتم انما خلقناكم عبثا وانّكم الينا لاترجعون)پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريديم ودگر بسوى ما باز نميگرديد؟! (مؤمنون 115) «ولم يرسلالانبياء لعبا ، و لم ينزل الكتب للعباد عبثا» . (نهج : حكمت 75)عبث در نماز، به «بازى» رجوع شود.
عَبد
بنده . برده . خلاف حُرّ . ج : عبدون و عَبيد و اَعبُد و عِباد و عُبدان و عَبَدة .ـ عبد مدبر :برده ايست كه مولايش به شرط مرگ خود و بعد از آن آزادش كرده باشد به جمله «انت حر ، بعد وفاتى» يا «اذامت فانت حر او عتيق او معتق» (شرايع : 207 ـ 208) و چنين عبدى به مرگ مولايش آزاد مى شود .ـ عبد مكاتب :