ابن على بن الحسين لاهيجى گيلانى. به «لاهيجى» رجوع شود.
عبدالعزيز
بن مروان بن الحكم بن ابى العاص بن امية ، مكنى به ابواصبغ : امير مصر ، زادگاهش مدينه و به سال 65 هـ ازطرف پدرش والى مصر گرديد ، و در سال 70 بيمارى طاعون به مركز مصر افتاد كه وى از آنجا فرار كرد و بهحُلوان پناه جست ، موقعيت آنجا را پسنديد و به آبادانى آن همت گماشت ، مزارع درختان خرما و انگوراحداث نمود و سرانجام به سال 85 هـ در آنجا درگذشت و جسدش را به فُسطاط كه دو فرسنگى آنجا بود انتقالدادند . وى مردى فراستمند و سياستمدار و دلير و بخشنده بود . وى پدر عمر بن عبدالعزيز است .عبدالعزيز برخلاف اسلاف خود ، به اميرالمؤمنين على (ع) ارادتى بسزا داشت ، هرگاه نام آن حضرت مى شنيدسر تعظيم فرود مى آورد ، به روزگارى كه سبّ على(ع) را فريضه حتمى مى دانستند فرزندش عمر از او سببپرسيد ، وى گفت : اى فرزندم ! اگر تودهمردم به فضائل على آگاه بودند آنچنان كه ما مى دانيم همه دست ازما برمى داشتند و به فرزندان على روى مى آوردند . (اعلام زركلى و معجم البلدان و تاريخ الاسلام به قلمدكتر حسن ابراهيم حسن)
عبدالعزيز
بن مهتدى بن محمد بن عبدالعزيز اشعرى قمى از اصحاب حضرت رضا (ع) ونماينده آن حضرت ومردى ثقه بودهوكتابى در حديث داشته است. وى وجوهى از شيعه قم بخدمت حضرت رضا(ع) ارسال ميداشته ونامه او به آن حضرتدر اين باره وپاسخ حضرت بمضمون وصول وجه ودعاى آن حضرت درباره او در كتب رجال مسطور است. (جامعالرواة)
عبدالعظيم
بن عبداللّه حسنى بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب (ع) مردى متقى و پارساوپرهيزكار واز اصحاب امام جواد(ع) وامام هادى (ع) واز روات موثق ومورد اعتماد نزد آن دو بزرگوار بودهاست. مرقد آن بزرگوار در شهر رى معروف است.بزرگان اصحاب ، اين حديث را در باره او نقل كرده اند كه يكى از اهالى رى بنزد امام هادى (ع) رفت. حضرتاز او پرسيد كجا بودى؟ وى گفت: بزيارت حضرت ابى عبداللّه الحسين (ع) رفته بودم. فرمود: اما اگر قبرعبدالعظيم را كه در نزد خودتان ميباشد زيارت كرده بودى ثواب كسى داشتى كه قبر حسين (ع) را زيارت كردهباشد.عبدالعظيم گويد: بحضرت جواد (ع) عرض كردم يا ابن رسول اللّه مرا از پدران بزرگوارت حديثى افاضت فرما.فرمود: تا گاهى كه مردم متفاوت باشند در خير وخوشى زندگى كنند وچون همه با هم يكسان گردند تباه شوند.عرض كردم: بيش از اين بفرما. فرمود: پدرم از جدم از پدرانش از امير المؤمنين (ع) نقل كرد كه فرمود: اگربر اسرار يكدگر آگاه شويد جنازه يكديگر را دفن نخواهيد كرد. گفتم: بيش از اينم افادت فرما. فرمود:پدرم از جدم از پدرانش نقل نمود كه اميرالمؤمنين (ع) فرمود: چون نتوانيد باموال خود همه مردم را ازخود راضى كنيد به اخلاقتان با همه كس نيكى كنيد. عرض كردم: بازهم بيش از اينم افادت فرما وهمچنان ازآن حضرت حديث ميپرسيدم واو مرا حديث ميكرد.داستان عرض عقايد خود بر امام هادى(ع) معروف است. به عقايد در اين كتاب رجوع شود.نجاشى در رجال خود آورده كه حسين بن عبداللّه از جعفر بن محمد از على بن حسين سعدآبادى از برقى روايتكرده كه حضرت عبدالعظيم در حالى كه از حكومت عصر خويش فرارى بود به رى آمد ودر ميان زيرزمينى خانهمردى از شيعه در كوى موالى سكونت گزيد ودر همان جا بعبادت مشغول بود: روزها روزه ميداشت وشبها بنمازميايستاد وگاهى به پنهانى قبرى را كه اكنون در برابر قبر آن بزرگوار ميباشد زيارت مينمود وميگفت: اومردى از فرزندان امام موسى بن جعفر (ع) ميباشد.رفته رفته خبر ورود آن جناب به رى بگوش تك تك شيعه آن ديار رسيد تا اينكه شيعه او را شناختند. اتفاقاً