معارف و معاریف نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
آخرت كه پيامد بديها و بدكاريها است از آن سخن رفته : (فاتقوا النار التى وقودها الناس والحجارة) از آتشى بر حذر باشيد كه سوخت آن مردمان و سنگها باشد . (بقره:24) در مواردى آن را به عنوان يكى از نعمتهاى بزرگ ياد كرده است ، كه بُعد عظيمى از ابعاد معاش بشر را تأمين مىكند : (الذى جعل لكم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون) ; خداوندى كه از درخت سبز براى شما آتش مقرر فرمود تا از آن جهت افروزش بهرهبردارى كنيد (يس:81) . (افرأيتم النار التى تورون * أأنتم انشأتم شجرتها ام نحن المنشؤن * نحن جعلناها تذكرة ومتاعاً للمقوين) (آيا آتش كه آن را برمىافروزيد ديدهايد . آيا شما درخت آن را به وجود آوردهايد يا ما ـ مائيم كه آن را ـ از سوئى ـ يادآور ـ آتش دوزخ ـ قرار داديم و ـ از سوى ديگر ـ مايه استفاده و بهرهبردارى مسافران و بياباننشينان ـ و محتاجان به آن ـ مقرر ساختيم) . (واقعه:71 ـ 73) در سورههاى : طه ، نمل ، قصص به آن بخش از داستان حضرت موسى كه پيام نبوت به وى رسيد و آتش در ميان درخت سرآغاز آن بود اشاره مىكند : (وهل اتاك حديث موسى اذ رآ نارا فقال لاهله امكثوا انى آنست نارا ...): آيا داستان موسى را شنيدهاى، آنگاه كه وى آتشى را ديد و به خانوادهاش گفت: اندكى درنگ نمائيد كه من آتشى را به چشم ديدم، باشد كه پارهاى از آن آتش برايتان بياورم يا از آن به جائى راه يابم . (طه:9 ـ 11) در جاهائى از اين كتاب عزيز سخن از مبدأ بودن آتش براى آفرينش جن به ميان آمده است ، به «جن» رجوع شود . در سوره آل عمران از اين واژه در داستان گروهى ياد شده كه به نقل مفسران بعضى از سران يهود ، مانند كعب بن اشرف و مالك بن ضيف بودهاند ، و از پيغمبر اسلام درخواست نوعى معجزه كردند : (الذين قالوا ان الله عهد الينا ...) آنان كه گفتند خداوند با ما مقرر فرموده كه به پيامبرى ايمان نياوريم تا اين كه وى يك قربانى به نزد ما حاضر كند و آتشى آن قربانى را (به نشانى قبول) بخورد ;به آنها بگو : پيش از اين پيامبرانى با معجزاتى روشن آمدند و حتى همين را كه مىگوئيد نيز با خود داشتند، اگر راست مىگوئيد (كه جوياى حقيقتيد) چرا آنها را كشتيد . (آل عمران: 183) گويند : عرب باستان را رسم بر اين بوده كه هرگاه دو قبيله مىخواستند با يكدگر معاهدهاى برقرار كنند و عقد صلح و مودتى ببندند آتشى مىافروختند و در آن حال دست به دعا برمىداشتند و مىگفتند : خداوندا هر كه اين پيمان را بشكند يا در آن خيانت ورزد وى را از منافع آتش محروم ساز و زيانهاى آن را به وى برسان ، و در حال عقد پيمان مىگفتند : « الدم الدم ، و الهدم الهدم ، لا يزيده طلوع الشمس الا شدّا ، و طول الليالى الا مدّا ، ما بلّ بحر صوفة ، و ما أقام رضوى بمكانه » . و هرگاه مىخواستند يكى را به جهت اتهامى سوگند دهند آتشى مىافروختند و نمك و گوگرد در آن مىريختند و چون نمكها و گوگردها به صدا در مىآمدند به متهم مىگفتند : اينك آتش ترا تهديد مىكند ، پس اگر وى مقصر بود سوگند نمىخورد و به گناه خويش اعتراف مىنمود ، و اگر برىء بود سوگند ياد مىكرد و مىرهيد ; و آن آتش را «هوله» و جاى افروختنش را «مُهَوَّل» مىگفتند . كه اوس بن حجر تميمى ، شاعر معروف در اين باره گفته: اذا استقبلته الشمس صدّ بوجههكما صدّ عن نار المهوّل حالف و مسافرى كه بازگشتش را دوست نداشتند نيز پشت سرش آتش مىافروختند، و مىگفتند : «ابعده الله واسحقه ، واوقد نارا اِثرَه» . چنان كه بشّار گفته :صحوت واوقدت للجهل ناراوردّ عليك الصبا ما استعارا مراد شاعر آن است كه جهل را طرد كردم و از خود راندم آنچنان كه آتش پشت سرش افروختم . و مىگويند : آتش سه قسم است : آتشى كه مىخورد و مىنوشد ، و آن آتش تب است كه گوشت تبدار را مىخورد و خون او را مىآشامد . و آتشى كه مىخورد و نمىنوشد ، و آن آتش دنيا است .و آتشى كه نه مىخورد و نه مىنوشد ، و آن آتش دوزخ است . در سخنان اميرالمؤمنين (ع) آمده : «واعلموا انه ليس لهذا الجلد الرقيق صبر على النار ، فارحموا نفوسكم فانكم قد جَرّبتموها فى مصائب الدنيا ، فرئيتم جزع احدكم من الشوكة تصيبه ، والعثرة تدميه ، والرمضاء تحرقه ، فكيف اذا كان بين طابقين من نار، ضجيع حجر وقرين شيطان ...» و بدانيد كه اين پوست نازك تن شما را تاب آتش دوزخ نباشد ، پس به خود رحم كنيد ، كه خويشتن را در حوادث و مشكلات دنيا آزمودهايد ، بىتابى وناتوانى خود را در اثر خارى كه به بدن فرو مىرود ، و يا به زمين خوردنى كه اندك جراحتى بر شما وارد كند به تجربه نهادهايد ; پس چگونه خواهد بود (اين بدن سست و ضعيف) آنگاه كه در ميان دو طبقه از آتش در آغوش سنگهاى گداخته و كنار شيطان قرار گيرد ؟! آيا مىدانيد آنگاه كه مالك دوزخ بر آتش غضب كند آتشها بر روى هم مىغلتند و يكديگر را