معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

? عراق از على (ع) دورى جسته وبه معاويه بپيوندند مسأله امور مالى بود كه آن حضرت در تقسيم بيت المال امتيازى براى كسى قائل نبود، شريفى را بر وضيعى يا عرب تبارى را بر عجم تبارى ترجيح نميداد، وچنان كه دأب زمامداران وسلاطين است هرگز با رؤساى قبايل وزعماى عشاير پيوند مالى ويژه نداشت وهيچگاه در صدد اين نبود كه افراد را بسوى خويش جلب كند، ولى معاويه سيرتى برضد اين سيرت اتخاذ كرده بود وروشى بر خلاف اين روش داشت از اين رو مردمان، على (ع) را رها كرده گروه گروه به معاويه مى پيوستند. لذا روزى آن حضرت از بىوفائى يارانش به نزد دوست با وفايش مالك اشتر شكوه نمود، اشتر گفت: اى اميرالمؤمنين ـ چنان كه ميدانى ـ در آغاز امر ـ آن چنان اين مردم در اطاعت از شما همدل وهماهنگ بودند كه ـ بيارى همين مردم بصره ومردم كوفه با سپاه بصره جنگيديم وهمگى بر اين عقيده متفق بودند، ولى پس از اندى همين مردم دچار اختلاف وتشتت آراء گشته آن تصميمها به ضعف گرائيد وشمار ياران رو بكاستى رفت، اين نبود جز بر اثر آن عدالت دقيق كه شما در باره آنها بكار بستى واجراء حقى كه در مورد آنها اِعمال داشتى: در گرفتن حق ضعيف از قوى وگرفتن انتقام آحاد رعيت از اشراف قوم هيچگونه امتيازى بكس نميدهى، اين سيرت شما سبب شد كه جمعى از ياران شما كه عدالتى اين چنين بر آنها منطبق گرديد از فشار اين بار كه برآنها گرانى داشت بفرياد آيند، چه آنها از آن سوى معاويه را مى بينند كه امتيازاتى به طبقه اشراف وتوانگران مى دهد، لذا آن خوى دنيا دوستى كه در اكثر مردم وجود دارد آنها را بدان سوى كشيد، واوضاع را بدين گونه كه مى بينى پيش آورد، حال اگر بخواهى گردنهاى مردان به سوى تو ميل كند ودلها به تو بازگردد ودوستيهاى آنها براى تو خالص شود جز اين چاره اى نباشد كه درهاى بيت المال را بروى آنها بگشائى وآنان را بدين سوى جلب كنى، سپس مالك گفت: اى اميرالمؤمنين خداوند امورت را بسامان آرد ودشمنانت را منكوب سازد وجمع آنها را پراكنده ومكر وكيدشان را سست گرداند ...

حضرت چون سخنان مالك را شنيد فرمود: اما آنچه كه در مورد روش وسيرت ما در باب عدالت بيان داشتى، خداوند عزوجل ميفرمايد: (من عمل صالحا فلنفسه ...) هر آنكس عملى شايسته انجام دهد به سود خويش عمل كرده واگر كار بدى مرتكب گشته خود را زيان زده است وخداوند بكس ستم نكند. ومن از اين كه در اين باره كوتاهى كرده وحق عدالت را رعايت ننموده باشم بيمناك ترم از اين كه بر اثر عدالت پيشگى شكستى نصيبم شود.

واما اين كه گفتى: حق بر آنها گرانى نمود از اين رو از ما جدا شدند، پس خداوند دانست كه اينان بر اثر جور وظلم از ما جدا نشدند وچون از ما جدا شدند به عدل وداد پناه نبردند وجز دنيائى ناپايدار دنبال نكردند وروز قيامت از آنها سؤال خواهد كه آيا ـ با اين كارى كه كردند ـ دنيا را هدف داشتند يا خدا را؟ واما آنچه كه درباره بذل وبخشش اموال وتطميع رجال سخن گفتى بدان اى مالك كه ما به هيچ فردى از افراد بيش از آنچه كه حق وى از بيت المال است نميتوانيم بدهيم، وخداوند سبحان مى فرمايد ـ وسخن او حق است ـ :«چه بسا گروهى اندك كه بيارى خداوند بر جمعى بسيار پيروز گردند وخدا با صابران است» وخداوند، محمد (ص) را يكتنه مبعوث ساخت وسپس وى را به ياران فزونى عطا كرد وگروه او را پس از ضعف وذلت قدرت وعزّت بخشيد، وچون خدا بخواهد زمام قدرت بر اين مردم را به دست ما دهد سختيهاى آن را آسان وناهمواريهايش را هموار سازد، ومن از پيشنهادهاى تو آن را مى پذيرم كه رضاى خدا در آن باشد، وتو ـ اى مالك ـ از جمله امين ترين مردم وخيرخواه ترين آنها ومعتمدترين آنها بنزد من ميباشى، ان شاء اللّه.

شعبى كه از علماى بزرگ اهل سنت است ميگويد: بدورانى كه در سن كودكى بسر ميبردم روزى با كودكان به مسجد كوفه رفتم، على (ع) را ديدم كه در ميان دو توده طلا ونقره ايستاده بود وبا تازيانه اى كه بدست داشت مردمان را از آن دور مى ساخت وسپس به آن دو توده باز ميگشت وآن اموال را ميان مستحقين تقسيم مى نمود تا اينكه چيزى از آن نماند وبه خانه بازگشت در حالى كه هيچ از آن مال ـ نه كم ونه بيش ـ با خود به خانه نبرد، پس بنزد پدر بازگشتم، به وى گفتم: اى پدر امروز كسى را ديدم كه يا بهترين مردم بود يا نادان ترين آنها، پدر گفت: آن كه بود؟ گفتم: وى اميرالمؤمنين على (ع) بود، وسپس داستان را براى او بيان داشتم. وى چون شنيد بگريست وگفت: اى فرزندم، بلكه بهترين مردم را ديده اى.

على بن سيف مدائنى آورده: به روزگارى كه معاوية بن ابى سفيان سران قبايل عراق وحتى برخى از سردمداران قريش نيز به بذل اموال تطميع كرده آنان را از اميرالمؤمنين على (ع) جدا وبسوى خويش جلب مينمود، جمعى از ياران آن حضرت خيرخواهانه بحضور رفته عرض كردند: يا اميرالمؤمنين بيم آن ميرود كه گروهى از اشراف

/ 2570