معارف و معاریف نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مى دانى كه توان آن را نداشتى به خانه من درآئى. عمر فرياد برآورد و ياران خويش را از بيرون خانه بخواند، آنها به خانه هجوم آورده ريسمان به گردن على (ع) افكندند وبه سوى مسجد رهسپار شدند، فاطمه (ع) به درب خانه ميان آنها و على (ع) حائل شد، قنفذ تازيانه اى به بدن وى وارد كرد كه اثر آن تا هنگام مرگ بر بدن آن حضرت باقى بود، فاطمه (ع) به چهارچوبه در پناه برد كه قنفذ در نيم سوخته بر او فشار داد آنچنان كه دنده اى از پهلويش بشكست وجنين در رحم خود را سقط كرد، فاطمه (ع) از آن روز به بستر بيمارى بخفت و از بستر برنخاست تا اين كه دار دنيا را وداع نمود...و چون بيمارى شدّت يافت روزى على (ع) را به نزد خويش بخواند وگفت: اى پسر عم، ديرى نشود كه من از ميان شما رخت بربندم وبه ديگر سراى درآيم، وصيتهائى دارم آنها را بپذير وبدانها عمل كن: خواهر زاده ام امامه را پس از من به نكاح خويش درآور كه وى به فرزندانم مهربان است. جسد مرا در ميان تابوت بنه كه ملائكه شكل آن را به من نشان داده اند و بدين وسيله حجم جسد مستور ميماند. دشمنان وستمگرانم در مراسم تشييع و تدفين و نمازم شركت نكنند.ابن عباس گفت: فاطمه (ع) در آن روز از جهان رفت و روح پاكش به ملكوت اعلى پيوست، مردم مدينه از زن و مرد صدا به گريه ونوحه برآوردند ومردمان مدهوش و سراسيمه از خانه ها بيرون شدند مانند روزى كه پيغمبر (ص) از دنيا رفت....آن روز گذشت و على (ع) جسد فاطمه (ع) را به خاك نسپرد، چون پاسى از شب گذشت عمويش عباس با فرزندش فضل، ومقداد و سلمان و ابوذر و عمار را بخواند، عباس را فرمود بر جنازه نماز خواند، وسپس مراسم تدفين برگزار گرديد...چون مراسم خاك سپارى انجام يافت على (ع) خطاب به روح پاك پيامبر نمود و اين سخنان به زبان راند.السلام عليك يا رسول الله عنّى، و عن ابنتك النازلة فى جوارك، و السريعة اللحاق بك! قل، يا رسول الله، عن صفيّتك صبرى، و رَقَّ عنها تجلدى، إلا أن فى التأسى لى بعظيم فرقتك، و فادح مصيبتك، موضع تعز، فلقد وسدتك فى ملحودة قبرك، و فاضت بين نحرى و صدرى نفسك، (فانّا لله و إنّا اليه راجعون). فلقد استرجعت الوديعة، و أخذت الرهينة! أما حزنى فسمرد، و أما ليلى فمسهد، الى أن يختار الله لى دارك التى أنت بها مقيم. و ستنبئك ابنتك بتضافر أمتك على هضمها، فأحفها السؤال، و استخبرها الحال; هذا ولم يطل العهد، ولم يخل منك الذكر، و السلام عليكما سلام مودع، لا قال و لا سئم، فان أنصرف فلا عن ملالة، و ان أقم فلا عن سوء ظن بما وعدالله الصابرين. (نهج: خطبه 202) از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فاطمه در ميان جمعى از زنان منسوبات خويش وارد صحنه محشر گردد، به وى گفته شود: به بهشت درآى. وى گويد: تا ندانم پس از من با فرزندم چه كرده اند به بهشت نروم. به وى گفته شود: به قلب محشر بنگر. چون نظر كند حسينش را ببيند كه با بدن بى سر ايستاده است. ناگهان فاطمه صيحه اى زند ومن نيز با او هم صيحه شوم، ملائكه نيز با ما صيحه سر دهند، خداوند عز وجل در آن حال به خشم آيد وبه آتش هبهب كه از هزار سال پيش افروخته شده و رحمتى در آن نباشد فرمان دهد يك يك قاتلان حسين را برچين.آنها به زبان آيند كه پروردگارا به چه سبب ما را پيش از بت پرستان به دوزخ فرستادى؟! از خداوند پاسخ آيد: آنكه ميداند مانند كسى نيست كه نمى داند. بزنطى گويد: از حضرت رضا (ع) پرسيدم قبر فاطمه كجاست؟ فرمود در خانه اش دفن شد و چون بنو اميه مسجد را توسعه دادند در مسجد افتاد. (بحار: 43/36 و 7/127 و 100/191 و 98/188) به «فدك» نيز رجوع شود.