معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حضور داشتند، وى را ديدند كه سخت ميگريست واخلاص و ارادتى بسزا در كنار آن مزار پاك مبذول مى داشت، اين حالت شايسته وى آنها را بر اين داشت كه دعوت خويش را با وى در ميان نهند، چون مهدى او را به خواسته خويش مبنى بر زعامت مسلمين آگاه ساخت وى پذيرفت و به اتفاق رهسپار يمن شدند، رستم كه مردى كارآمد وفعال بود در آن سرزمين به نشر دعوت پرداخت وپس از اندى اين خبر به عراق رسيد وگروهى از شيعيان عراق به آنها پيوستند وجمعيت آنها انبوه شد وديرى نپائيد كه دولت وصولتى به هم زدند، و از آنجا دو تن را به نامهاى حلوانى و ابوسفيان به مراكش اعزام داشتند، آنها كه منطقه شمال افريقا را آماده پذيرش اين دعوت يافتند به تبليغ وترويج اين نهضت پرداختند ومردمان را به تبعيت از مهدى دعوت نمودند; اين دعوت مورد پذيرش قرار گرفت ومردم به تمام وجود مهيا گشتند، آنها به وظيفه خويش ادامه دادند تا اين كه هر دو وفات يافتند.

رستم كه پيوسته در يمن به نشر دعوت مشغول بود موفق شد كه با شخصيتى لايق و انديشمند ملاقات كند، اين شخصيت ابوعبدالله حسين بن احمد بن محمد بن زكريا از علماى برجسته وسياستمدار شيعه منطقه يمن بود.

رستم وى را به جايگزينى حلوانى وابوسفيان برگزيد وجهت نشر دعوت به مراكش اعزام داشت، ابوعبدالله به مكه رفت ودر موسم حج با مراكشيان از جمله سران قبيله كتامه كه در جريان امر حلوانى وابوسفيان بودند تماس گرفت و فصلى در اين باره با آنها سخن گفت، آنها پذيرفتند و وى را به رفتن به مراكش دعوت كردند، وى دعوت آنها را اجابت نموده به اتفاق به سرزمين كتامه از مراكش رفتند (280 هـ ق); ابوعبدالله در آنجا به ارشاد و تبليغ پرداخت و با استقبال گرم مردم آن سامان مواجه گشت، اين خبر به ابراهيم بن احمد امير افريقا رسيد، وى را پيام تهديد داد، ابوعبدالله تمرد جست وپاسخ منفى داد، سران كتامه از امير بيمناك گشته از ابوعبدالله كناره گيرى كردند، حتى بعضى از آنها در صدد قتل وى برآمدند كه از شرش برهند، او متوجه توطئه شد وچندى به اختفاء بسر برد و سرانجام ميان طرفداران و مخالفان او جنگى سخت درگرفت تا اين كه يكى از سران كتامة به نام حسن بن هارون به دفاع از او قيام كرد و وى را به شهر «تازروت» برد، قبايل اطراف به دور او گرد آمده از او حمايت كردند و به جنگ قبيله بربر رفت وبر آنها پيروز گشت وسپس به شهر «ملوسه» رفت و آنجا را به تصرف خويش در آورد. امير افريقا از اين ماجرى خبردار شد، لشكر انبوهى به جنگ او فرستاد و وى را شكست داده از شهر «ملوسه» بيرون راند، ابوعبدالله به «ايكجان» رفت و پايگاه خود را در آنجا قرار داد، همانجا بود تا اين كه ابراهيم بن احمد اغلبى امير افريقا درگذشت وپس از او فرزندش ابومضر زيادة الله به جاى او نشست، ابوعبدالله شيعى فرصتى يافت و گروههاى مسلح به اطراف و اكناف آن ديار اعزام داشت وتوانست نفسى تازه كند، در اين زمان مهدى پدر عبيدالله كه داعيه زعامت علوى داشت وفات يافت، پسرش عبيدالله به جاى وى پرچم زمامدارى و خلافت علوى بدست گرفت، دربار عباسى از ماجرى خبردار شد، مكتفى بالله خليفه وقت دستور تعقيب وى را داد، عبيدالله از شام به عراق گريخت و چندى در آنجا مختفى بود وسپس به اتفاق فرزندش ابوالقاسم وجمعى از غلامانش رهسپار مصر گشت، از آنجا عازم ديار مراكش شد كه به يار خود ابوعبدالله شيعى بپيوندد، به كسوت بازرگانان و به در آن روزگار كار ابوعبدالله شيعى بالا گرفته بود، به شهر «سطيف» حمله برد وآنجا را بگشود، زيادة الله لشكرى چهل هزار نفرى بجز بربرهائى كه به آنها ملحق شدند به جنگ وى فرستاد، اما ابوعبدالله بر آنها فائق آمد واين امر باعث شد تاصيت و صولت و هيبت او در آن مناطق شهرت بيشترى يابد، از آنجا شهر «طبنه» را هدف گرفت وآنجا را نيز به تصرف خويش در آورد، سپس به «يلزمة» حمله برد وآن شهر را نيز بگشود. زيادة الله لشكر انبوهى به فرماندهى هارون طبنى به جنگ وى فرستاد، ابوعبدالله او را نيز شكست داد، پس از آن شهر «ينجبت» را فتح كرد، كار بر زيادة الله تنگ آمد، لشكر عظيمى به سردارى پسر عمش ابراهيم بن ابى الاغلب فراهم نمود، ابوعبدالله خبردار شد، اما هيچ سستى به خود راه نداد ومصمم تر گشت ودر اين حال به شهر «باغاية» حمله كرد وآنجا را نيز فتح نمود وسپاهى به «قرطاجنة» فرستاد، آنجا را نيز بگشود; آنگاه با لشكر خويش عازم شهرهاى «سكتانة» و «تبسه» و «قصرين» و «قحودة» كه مقر خود زيادة الله بود گشت، اما در بين راه ابراهيم بن ابى الاغلب به جنگ وى رفت و او را از ادامه راه بازداشت، در آنجا جنگى سخت در گرفت اما هيچكدام توفيق پيروزى نيافت، ابوعبدالله به «ايكجان» بازگشت وابراهيم به «اربس» عودت نمود، سپس ابوعبدالله شيعى به «قسطنطنية» رفت و آنجا را متصرف گشت، از آنجا

/ 2570