تتبع اثر. پى جوئى. چهره و سيما. حالت چهره كه تحت تاثير عوامل خارجى و انفعالات روحى و وضع مزاجى است.در حديث آمده: اگر پسر بچه اى را ديديد كه چشمانى زيبا و پيشانيى پهن و دو گونه اى پر و كشيده و دستى سخاوتمند داشت درباره او هر خير و بركتى را اميدوار باش. و اگر ديدى چشمانى فرو رفته و پيشانيى تنگ و دو گونه اى ورم كرده و لاله گوشى باريك دارد به وى اميدى نداشته باش. (بحار: 104/96) فى حديث مرفوع عن الصادق (ع): «خمسة خلقوا ناريّين: الطويل الذاهب و القصير القمىء والازرق بخضرة والزائد و الناقص». (بحار: 5/277) و عن اميرالمؤمنين (ع): «اذا كان الغلام ملثاث الازرة، صغير الذكر، ساكن النظر فهو ممن يرجى خيره و يؤمن شرّه، و اذا كان الغلام شديد الازرة، كبير الذكر، حادّ النظر فهو ممن لا يرجى خيره و لا يؤمن شرّه». (بحار: 40/168) وعن رسول الله (ص): «تزوّجوا الزرق، فانّ فيهنّ يُمناً». (بحار: 103/237)
قيافه شناسى
علمى است معروف كه از صورت پى به سيرت برند و آن را فراست نيز خوانند. و آن بر دو گونه است: قيافه شناسى از اثر كه آن را در عربى عيافة گويند و قيافه شناسى از بشره و كيفيات صورت كه قيافه شناسى اصطلاحاً بدان اطلاق گردد. قيافه شناسى علمى است كه از چگونگى استدلال از هيأتهاى اعضاى دو شخص به مشاركت و يگانگى ميان آن دو در نسبت و ولادت و ساير احوال بحث مى كند. اين گونه استدلال در ميان عرب به بنى مدلج اختصاص داشت و آموختن آن ممكن نيست و بناى اين علم بر اساس حدس و تخمين و گمان است نه يقين و استدلال از اين رو در اين باره كتابى نوشته نشده و تعليم و تعلمى حاصل نگرديده است. گويند اقليمون صاحب فراست معتقد بود كه مى تواند از تركيب انسان به اخلاق وى پى ببرد شاگردان بقراط در مقام امتحان او برآمدند و صورت بقراط را رسم كردند و آن را نزد وى بردند اقليمون در آن به دقت نگريست و سپس گفت صاحب اين عكس زنا را دوست مى دارد، گفتند. دروغ مى گوئى گفت دانش من ناگزير دروغ نمى گويد برويد و از خود او بپرسيد و چون از بقراط ماجرا را پرسيدند گفت راست مى گويد من زنا را دوست مى دارم ولى زمام نفس خود را در دست دارم. (كشف الظنون) اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «لا آخذ بقول عرّاف ولا قائف» هرگز سخن عرّاف (پيشگو، غيبگو و كسى كه ادعا مى كند به دلائلى گمشده را مى جويد يا دزد را مى شناسد) و قيافه شناس را نمى پذيرم (آن را معتبر نمى دانم).(مجمع البحرين) مرحوم شيخ انصارى در مكاسب محرّمه گويد: حرمت قيافه شناسى به طور اجمال محل اجماع است و در جامع المقاصد و تنقيح آمده كه حرمت آن در جائى است كه حرامى بر آن مترتب گردد و ظاهراً مراد ديگران نيز همين باشد زيرا صرف اينكه كسى به علم يا گمان نسب كسى را تشخيص دهد دليلى بر حرمت آن نيست و در بعضى احاديث از مراجعه به قيافه شناس و عمل به قول او نهى شده ـ آنگاه مرحوم شيخ بدين مناسبت اين داستان عجيب نقل مى كند ـ زكريا بن يحيى بن نعمان مصرى گويد: از على بن جعفر شنيدم كه وى به حسن بن حسين بن على بن الحسين مى گفت: به خدا سوگند كه خداوند حضرت رضا (ع) را يارى نمود و به دادش رسيد. حسن گفت: آرى به خدا قسم فدايت گردم برادرانش اين چنين ستمى بر او روا داشتند. على گفت آرى به خدا قسم ما عموزادگانش نيز در اين عدوان شريك بوديم. حسن گفت: داستان را بگو چگونه بود كه من در آن صحنه نبودم؟ على گفت ـ امام جواد گندمگون بود ـ ما افراد فاميل از برادران حضرت رضا (ع) گرفته تا ما عموزادگان به وى گفتيم تاكنون در ميان ما امام گندمگون سبزه چهره نبوده ـ و چون حضرت رضا (ع) فرزند ديگرى جز حضرت جواد نداشته و قهراً امامت به وى منتقل مى شده آنان از اين سخن مرادشان اين بوده كه وى فرزند حضرت نيست ـ حضرت رضا (ع) جواب داد اين فرزند من است. آنان گفتند پيغمبر (ص) قيافه شناسى را قبول داشته و طبق تشخيص قيافه شناسان قضاوت كرده و اكنون ما به اين گروه مراجعه كنيم و نظرشان را در اين باره بپذيريم. حضرت فرمود: شما خود دانيد هر چه خواهيد بكنيد ولى من ـ كه در فرزندم شكى ندارم ـ نه، ولى چون آنها را حاضر