معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امروز از فقراى مسلمين مى باشم. پرسيدم اين كيست؟ گفتند: قاهر بالله عباسى است. (تاريخ الخلفاء وتتمة المنتهى)

قايل

گوينده. چاشتگاه خسبنده. به «قائل» رجوع شود.

قايم

ايستاده بر پا. لقب امام دوازدهم. به «مهدى منتظر» رجوع شود.

قَبّ

مرد فحل پهلوان. مهتر قوم.

قَبا

قباء. جامه اى است معروف كه از سوى پيش باز است.

قُبا

محلى به دو ميلى شهر مدينه كه پيغمبر اسلام در بدو هجرت بدان كوى وارد شد و مردم آنجا به شايستگى از حضرتش استقبال و پذيرائى نمودند. به دستور آن حضرت در آنجا مسجدى بنا شد كه به روايت امام صادق (ع) آيه (لمسجد اسّس على التقوى) درباره آن نزول يافت و از حضرت رسول (ص) آمده كه فرمود: هر كه به مسجد من، مسجد قبا بيايد و دو ركعت نماز در آن گزارد ثواب عمره اى به وى داده شود. (بحار: 10/120)

قَباحت

زشتى. دنائت.

قُباطى

جمع قبطيه. جامه هاى كتان بسيار سفيد كه در مصر بافته مى شده. سليمان بن خالد گويد: از امام صادق (ع) معنى (وقدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا) پرسيدم فرمود: به خدا سوگند آن اعمال (كه نزد خدا به چيزى حساب نشود) به ظاهر از قباطى سفيدتر ولى صاحبان آن اعمال چنان بوده اند كه اگر به حرامى دست مى يافتند از آن اجتناب نمى كردند. (بحار: 71/196)

قبالة

(به فتح يا كسر قاف) :مكتوبى كه در آن مى نويسند چيزى را كه انسان ملتزم مى گردد از كار و عمل ويا دَين و جز آن. ضمانت نامه و معاهدة.

قبايل

جمع قبيله دودمانها. قبايل عرب به «قبيله» و «اخماس» و «هيئتها» رجوع شود.

قَبج

معرب كبك، پرنده معروف. فى الحديث: «لحم القبج يقوّى الساقين و يطرد الحمّى»: گوشت كبك دو ساق را نيرو مى دهد وتب را ميراند. (بحار: 62/280)

قُبح

زشتى، ناپسندى، ضد حسن. وقيل له: من ادّبك؟ قال: «ما ادّبنى احدٌ، رأيت قبح الجهل فجانبته»: به آن حضرت عرض شد: چه كسى ترا ادب كرد؟ فرمود: كسى مرا ادب ننمود، جز اين كه زشتى جهالت را دريافتم لذا از آن دورى كردم. (بحار: 14/326) على (ع): «نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل»: به خدا پناه مى بريم از به خواب رفتن عقل و زشتى لغزشها. (نهج: خطبه 224)

قبر

گور. اِقبار: به خاك سپردن و در خاك پنهان نمودن. ج: قُبور. مقبرة: محل قبر، گورستان. ج: مقابر. (ولا تصل على احد منهم مات ابدا ولا تقم على قبره): بر هيچيك از منافقان (بر جنازه شان) نماز مخوان و بالاى قبرش مايست. (توبة: 84) زيرا روش پيغمبر (ص) اين بود كه چون بر جنازه مؤمنى نماز مى خواند مدتى بر قبرش مى ايستاد و بر او دعا مى كرد.

(ثم اماته فاقبره): سپس او را مى راند و به خاك سپرد (عبس: 21). (ان الله يبعث من فى القبور): خداوند كسانى

/ 2570