معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قبر معصوم

در توقيع شريفى كه از ناحيه مقدسه در پاسخ نامه حميرى رسيده، آمده است كه: سجده بر قبر معصوم جايز نباشد و آنچه كه عمل بر آن است اينكه گونه راست بر آن نهند و نماز را به پشت قبر بخوانند نه از سمت راست و چپ آن كه مساوى با قبر باشد... (بحار: 100/128)

قُبَّرة

چكاوك. ابوالمليح. عن ابى الحسن الرضا (ع): «لا تقتلوا القبرة ولا تاكلوا لحمها، فانها كثيرة التسبيح...». (بحار: 64/300)

قَبَس

شعله اى از آتش كه از آتشى برداشته شود. اقتباس به معنى دريافت بخشى از علم، استعاره است. (انى آنست نارا لعلّى آتيكم منها بقبس او اجد على النار هدى): موسى گفت: من آتشى را از دور مى بينم باشد كه از آن شعله اى برايتان آورم يا از آن راهى بيابم. (طه: 10)

قَبض

به پنجه گرفتن، گرفتن شىء با تمام دست. دست كشيدن و باز ايستادن از گرفتن. از معنى اول: (ثم قبضناه الينا قبضا يسيرا) (فرقان: 46). و از معنى دوم: (والله يقبضن ويبسط) (بقرة: 245). (او لم يروا الى الطير فوقهم صافّات ويقبض). (ملك: 19) رسول الله(ص): «ياتى على الناس زمان الصابر منهم على دينه كالقابض على الجمرة». (بحار: 22/453)

قَبضة

يك مشت از هر چيزى.

قِبط

گروهى از مردم مصر كه آباء و اجدادشان در مصر بوده اند به خلاف سبط كه از اولاد يعقوب در آنجا نشو و نما يافتند. و گويند: قبطيان از نسل قبط بن حام بن نوح مى باشند و از جزيرة العرب به مصر هجرت كرده اند.

در حديث آمده كه روزى پيغمبر اكرم (ص) به اصحاب فرمود: شما در آينده مصر را فتح خواهيد كرد و چون بر آنجا دست يافتيد قبطيان را رعايت كنيد كه آنان خويش ما مى باشند زيرا ماريه مادر ابراهيم از آنها است و نيز هم پيمان مايند.

از ام سلمه نقل شده كه پيغمبر (ص) هنگام وفات، سخت درباره قبطيان سفارش نمود و فرمود: زودا كه شما بر آنان پيروز گرديد وبدانيد كه آنها ذخيره و يارانى نيكو باشند شما را در راه خدا. (بحار: 18/131 و 100/64)

قَبقَب

شكم. عن رسول الله (ص): «من وُقِىَ شَرَّ لقلقه و قبقبه و ذبذبه فقد وجبت له الجنة»: هر كه از شرّ زبانش و شكمش (در غذائى كه مى خورد) وشرمگاهش محفوظ ماند، بهشت او را واجب گردد. (بحار: 66/314)

قَبل

پيش، نقيض بعد، از ظروف مبهمه زمانيّه است، معرب است نحو «مات الخليفة و مات الوزير قبلَه ومن قبلِه» وگاه مضاف اليه حذف شود كه در اين صورت جايز است مبنى بر ضمّ باشد يا معرب باشد، با تنوين و بدون تنوين، نحو «مات الخليفة ومات الوزير قبلُ ومن قبلُ وقبلاً ومن قبل ومن قبلِ». (المنجد)

قِبَل

نزد. گويند: «لى قِبَلَ فلان حق» يعنى مرا نزد فلان حقى است. (فمال الذين كفروا قِبَلَك مهطعين): چه شده است آنان را كه كفر ورزيدند، به نزد تو، با شتاب به سويت مى نگرند. (معارج:36) سوى، جهت: (ليس البرّ ان تولّوا وجوهكم قِبَلَ المشرق و المغرب): نيكى اين نيست كه به سوى مشرق و مغرب روى آوريد. (بقرة: 177) طاقت و توان: (فلنأتينّهم بجنود لا قِبَلَ لهم بها): همانا لشكرى بر آنها فرستم كه آنان را توان دفع آن نباشد. (نمل:37)

قُبُل

پيشگاه، مقدّم، جلو. در دستورالعمل اميرالمؤمنين (ع) به يكى از فرماندهان سپاه خود آمده: «فاذا نزلتم

/ 2570