معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قَصَص

پى گرفتن. سرگذشت. نقل داستان. (مصدر و اسم هر دو آمده). (فلما جاءه و قصّ عليه القصص قال لا تخف نجوت من القوم الظالمين): چون موسى به نزد شعيب آمد و سرگذشت خويش را حكايت كرد شعيب به وى گفت: بيم مدار كه از گروه ستمگران نجات يافتى. (قصص:25)

قَصَص

نام بيست و هشتمين سوره قرآن كريم، مكيّه و مشتمل بر 88 آيه است. ابىّ بن كعب از حضرت رسول (ص) روايت كرده: هر كسى كه اين سوره تلاوت نمايد خداوند به شمار كسانى كه حضرت موسى را تصديق نموده و كسانى كه وى را تكذيب كرده اند ده حسنه در نامه عملش ثبت نمايد... (مجمع البيان)

قَصع

فرو بردن جرعه آب را. ملازم خانه شدن.

قَصعَة

كاسه. ج: قِصاع و قَصَعات و قِصَع.

قَصف

شكستن. (فيرسل عليكم قاصفا من الريح) (اسراء: 69). ريح قاصف: بادى كه هر چه از درخت و بنا در مسيرش باشد بشكند.

قَصل

بريدن. قَصَل الدابّة: حيوان را قصيل داد.

قَصم

شكستن. قصم العود: كسره و ابانه. هلاك نمودن. (و كم قصمنا من قرية كانت ظالمة) (انبياء: 11). اميرالمؤمنين (ع): «قصم ظهرى اثنان; عالم متهتّك و جاهل متنسّك، فالجاهل يغشّ الناس بتنسّكه و العالم يغرّهم بتهتّكه»: دو كس پشت مرا شكسته است: دانشمند بى باك و نادان پارسا، آن نادان، مردم را به عبادت خويش فريب مى دهد و آن عالِم، به بى باكيش (دين را حقير جلوه مى دهد و) مردم را از راه به در مى برد. (بحار:2/111)

قَصواء

مؤنث اقصى. دورترين. ناقة قصواء و جمل اقصى: نجيب ترين شتر، كه قصيّة شتر نجيب را گويند بدين جهت كه هنگام آمدن مأمور اخذ صدقه، آن را دور مى داشته اند كه به چشم مأمور نيايد.

معنى ديگر ناقه قصواء، ماده شتر گوش بريده است. (المنجد) نام ناقه اى است از رسول خدا (ص) كه گوش بريده نبود. (منتهى الارب)

قُصود

جِ قصد. آهنگها. در اصطلاح فقها: «العقود تابعةٌ للقصود».

قُصور

باز ايستادن و فرو ماندن و عاجز گرديدن. (منتهى الارب) قَصُرَ عن الامر: انتهى و كفّ عنه مع العجز. كوتاه بودن. كوتاه آمدن، در مقابل تقصير. اميرالمؤمنين (ع) در نعت حضرت بارى ـ عزّ اسمه ـ «قَصُرَت ابصارنا عنه، و انتهت عقولنا دونه»: ديدگانمان از ديدنش كوتاه، و خردهامان از درك كنه عظمتش نارسا است (نهج: خطبه 160). جِ قَصر. (تتخذون من سهولها قصورا و تنحتون من الجبال بيوتا). (اعراف: 74)

/ 2570