مِس. مس مذاب. نحاس. (و ارسلنا له عين القطر): معدن مس را براى او (حضرت سليمان) روان ساختيم. (سبأ:12)
قُطر
كرانه. ناحيه و جانب. اقليم. ج: اَقطار. (يا معشر الجنّ و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السماوات و الارض فانفذوا لا تنفذون الاّ بسلطان): اى گروه جن و انس! اگر بتوانيد در نواحى آسمانها و زمين نفوذ كنيد (به در آئيد): نفوذ كنيد، ولى جز به توانى (خاصّ) نتوانيد نفوذ كرد. (رحمن:33)
قطران
(به فتح قاف و كسر طاء و به فتح قاف و سكون طاء و به كسر قاف و سكون طاء) :مايعى سيّال و سياه رنگ و بد بوى كه به بدن شتران گر كشند. (سرابيلهم من قطران و تغشى وجوههم النار):شلوارهاشان (مجرمين) از قطران و چهره هاشان را آتش فرا گرفته باشد. (ابراهيم:50) رسول الله (ص): «انّ النائحة اذا لم تتب قبل موتها تقوم يوم القيامة و عليها سربال من قطران و درع من جَرَب»: اگر زن نوحه خوان پيش از مرگش توبه نكند، روز قيامت در حالى از قبرش برخيزد كه شلوارى از قطران و زرهى از گرى (بيمارى پوستى معروف) به تن داشته باشد. (وسائل: 17/128)
محمد بن مستنير بن احمد بصرى نحوى از مشاهير دانشمندان ادب و نحو و لغت است. وى ادب را از سيبويه آموخته. او را بدين سبب قطرب خوانند كه هر بامداد بر سيبويه وارد مى شد و هرگاه سيبويه درب خانه را مى گشود وى را پشت در مى ديد و از اين رو به وى گفت: «ما انت الاّ قطرب ليلة» زيرا قطرب جانورى را گويند كه هنگام شب مى درخشد. او را است: الاصوات، الاضداد، اعراب القرآن، غريب الحديث. وى به سال 206 در بغداد درگذشت.
قَطرَة
يكى قطر. يك چكه. پاره اى آب كه از جائى چكد.اميرالمؤمنين (ع): «و يعلم (الله) مسقط القطرة و مقرّها، و مسحب الذرة و مجرّها، وما يكفى البعوضة من قوتها» (نهج: خطبه 182). وعنه عليه السلام: «يانوف، انه ليس من قطرة قطرت من عين رجل من خشية الله الاّ اطفأت بحارا من النيران». (بحار: 41/22)
قَطع
بريدن. جزم كردن. جازم شدن به چيزى. قطع يكى از مباحث عقلى اصول فقه است كه از زمان مرحوم شيخ انصارى به بعد بحث در آن گسترش ويژه اى پيدا كرد. شيخ در كتاب فرائد الاصول گويد: بدان كه چون مكلف به حكم شرعى توجه كرد يا او را درباره آن حكم، قطع يعنى علم و يقين دست مى دهد يا ظنّ يا شكّ. آنگاه هر يك از اين سه قسم را مبدء يك نوع از احكام شرعيه قرار مى دهد.