پاره بريده از درخت. تاريكى آخر شب يا پاره اى از تاريكى آن. يا از اول شب تا ثلث اول آن. و از اين باب است قول خداى تعالى: (فاسر باهلك بقطع من الليل). (هود: 81)
قِطَع
جِ قطعة، پاره ها. (و فى الارض قطع متجاورات). (رعد: 4)
قطع اميد از مخلوق
اميد خويش را از مخلوق بريدن و يكباره و به تمام توجّه به خداى دل بستن و همه اميد را به حضرتش منحصر ساختن، كه مقام اهل يقين است.به «بريدگى از مخلوق» و «نوميدى از مردم» رجوع شود.
قَطع رَحِم
بريدگى از خويشان. پيغمبر اكرم (ص) فرمود: قاطع رحم به بهشت نرود. و فرمود: پيامد هيچ گناه سريع تر از پيامد تجاوز و قطع رحم و سوگند دروغ نباشد. (كنزالعمال: 3/368) به «صله رحم» نيز رجوع شود.
قَطع سخن ديگرى
امام باقر سلام الله عليه (به يكى از اصحاب خود) فرمود: چون در محضر دانشمندى مى نشينى به شنيدن و گوش فرا دادن حريصتر باش تا به گفتن، و چنانكه درست گفتن مى آموزى درست شنيدن نيز بياموز و هرگز سخن كسى را قطع مكن. (بحار: 1/242)
قَطع طريق
راه زدن. راه زنى. محاربة. عن على بن محمد... عن عبيد بن بشر الخثعمى، قال: سألت ابا عبدالله (ع) عن قاطع الطريق و قلت: الناس يقولون: ان الامام فيه مخيّر اىّ شىء شاء صنع؟ قال: «ليس اىّ شاء صنع، و لكنه يصنع بهم على قدر جنايتهم: من قطع الطريق فقتل و اخذ المال قطعت يده و رجله و صُلِب، و من قطع الطريق فقتل ولم يأخذ المال قُتِل، ومن قطع الطريق فاخذ المال ولم يقتل قطعت يده و رجله، ومن قطع الطريق فلم يأخذ مالا ولم يقتل نُفِىَ من الارض». (وسائل: 28/310)
قِطعَة
پاره از هر چيزى. تكه چيزى. قطعه در اصطلاح شعرا ابيات مسلسل در معنى و متحد در وزن و قافيه بدون مطلع.اقل ابيات قطعه دو شعر است و براى اكثر حدى نيست اما به دويست نمى رسد چه الفاظ يك قافيه در زبان فارسى به دويست نمى رسد. گاهى قطعه دو شعرى يا بيشتر در ضمن غزل يا قصيده هم مى آيد، و با فتح اول غلط مشهور است. (فرهنگ نظام) قطعه شعر هفت بيت و كمتر يا ده بيت است. دو بيت يا زياده مطلع دارد يا ندارد گويا كه آن پاره اى از غزل يا قصيده بريده شده است و به اين معنى به فتح خطاست مگر بعضى فصحاى متاخرين جايز دانسته اند.