معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(آنندراج) (غياث اللغات به نقل از مدار و كشف و بهار عجم)

قَطَعَة

بريدنگاه. جاى بريدن از چيزى. باقى مانده دست بريده. ج: قَطَع و قَطَعات.

قُطَعَة

، قُطَع :آن كه از خويش خود ببرد و خويشان را آزار دهد.

قَطف

چيدن و گرد آوردن. ميوه چيده شده. ج: قطوف. (فى جنة عالية * قطوفها دانية). (حاقة:

22 ـ 23)

قِطمير

شكاف هسته خرما و پوست آن و پوست دانه خرما كه ميان هسته و خرما باشد يا نكته سفيد بر پشت دانه كه خرما از وى رويد. (والذين تدعون من دونه ما يملكون من قطمير). (فاطر: 13)

قِطمير

نام سگ اصحاب كهف. نام سگ بلعم باعوراء.

قُطن

پنبه. اسم جنس است و قطعه از آن قطنة است، و گاه به اقطان جمع بسته مى شود. عن اميرالمؤمنين (ع):«البسوا ثياب القطن، فانه لباس رسول الله (ص) وهو لباسنا». (وسائل: 5/28)

قَطَوانِىّ

نسبت است به قطوان كوفه. نسبت است به قطوان سمرقند. ثياب قطوانيّه بدان منسوب است.

ابوبصير، قال: سمعت ابا جعفر (ع) يقول: «مرّ موسى بن عمران فى سبعين نبيّاً على فجاج الروحاء، عليهم العباء القطوانيّة، يقول: لبّيك عبدك...». (وسائل: 12/385)

قُطوف

جِ قطف. خوشه هاى اوان چيدن رسيده. (و ذُلِّلَت قطوفها تذليلا): باغى كه خوشه هاى درختانش سخت رام خورنده است (انسان: 14). (قطوفها دانية): خوشه هايش نزديك و دسترس است. (حاقّة: 23)

قِطَّة

گربه ماده. پاره اى از خربزه و مانند آن.

قَطيع

گله گوسفندان و ستوران و رمه گاوان. ج: اَقطاع و قُطعان و قِطعان و اَقاطِع.

سأل يحيى بن اكثم موسى المبرقع عن رجل اتى الى قطيع غنم فرأى الراعِىَ ينزو على شاة منها، فلمّا بصر بصاحبها خلّى سبيلها فدخلت بين الغنم، كيف تذبح؟ وهل يجوز اكلها ام لا؟ فسأل موسى اخاه ابا الحسن الثالث (ع)، فقال: «انّه ان عرفها ذبحها و احرقها، وان لم يعرفها قَسَّمَ الغنم نصفين وساهم بينهما، فاذا وقع على احد النصفين فقد نجا النصف الآخر، ثم يفرق النصف الآخر، فلا يزال كذلك حتى تبقى شاتان فيقرع بينهما، فايّها وقع السهم بها ذبحت واحرقت ونجا سائر الغنم». (بحار: 65/254)

قَطِيعَة

جدائى. هجران. بريدگى از يكديگر. امام صادق (ع): «لا تتبع اخاك بعد القطيعة وقيعةً فيه، فيفسد عليه طريق الرجوع اليك، فلعلّ التجارب تردّه عليك». (بحار: 74/166) «ما اقبح القطيعة بعد الصلة و الجفاء بعد الاخاء». (بحار: 77/212) امام هادى (ع): «المغالبة اسّ اسباب القطيعة». (بحار: 78/369) اميرالمؤمنين (ع): «ان اردت قطيعة اخيك فاستبق له من نفسك بقيةً يرجع اليها ان بدا له ذلك يوماً ما» (نهج: نامه 31). «قطيعة الجاهل تعدل صلة العاقِل». (نهج: نامه 31)

قَطِيعَة

آنچه از زمين خراج بريده و جدا گردد. زمينهاى بدون مالك و غير معمور كه خليفه و حاكم اسلامى يا دولت به كسى مى بخشد تا در آن آبادى و آبادانى به وجود آورد. ج: قطايع.

/ 2570