معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اينكه قصى بن كلاب (يكى از اجداد پيغمبر) بر سر كار آمد و خزاعه را از مكه اخراج نمود و خود بر آن سرزمين زعامت كرد. (بحار: 11 و 15 و 40 و 46 و 58 و 83 و 99)

كَعبى

احمد بن عبيدالله بلخى كعبى مكنى به ابوالقاسم از معتزليان بغداد و شاگرد خياط معتزلى بوده. وى به سال 319 درگذشته (دهخدا). مرحوم محدث قمى نام او را عبدالله بن احمد ضبط كرده و سال فوتش را 317 نگاشته. او راست: اوائل الادله فى اصول الدين. تجريد الجدل. تهذيب فى الجدل.

كعبى در باره «مباح» نظرى دارد كه مورد رد و بحث علماى اصول است، او مى گويد: فعل مباح وجود ندارد چه ترك حرام كه واجب است محقق نشود جز در فعل مباح و به عبارت ديگر فعل مباح لازم ترك واجب است و از آنجا كه ملزوم و لازم نمى توانند احكام مختلف داشته باشند به ناچار فعل مباح نمى تواند حكمى برخلاف حكم ترك حرام كه واجب است داشته باشد و بالنتيجه نمى تواند موجود باشد و بنابر اين اباحه از تحت حكم خارج است. البته اين نظر مورد تأييد محققان نبوده و در اكثريت كتب اصول اين قول مورد نقض و ابرام قرار گرفته.

كَعك

نان خشك كه از آرد خشك بى شير و روغن پخته شود، معرّب كاك است، كليچه.

كَعم

بستن دهان شتر تا نگزد و نخورد.

كَف

(فارسى) :چيزى سفيد و غليظ كه بر روى آب و ديگر مايعات نشيند و غالباً بر اثر جوشش و غليان فراهم مى گردد و آن يكى از اشكال انحلال هوا در مايعات است. به عربى رغوة و زبد و زبدة گويند.

كَفّ

پنجه آدمى كه انگشتان بدان پيوسته است، يا دست تا بند دست. ج: اكفّ و كُفوف و كُفّ. (لا يستجيبون لهم بشىء الاّ كباسط كفيه الى الماء ليبلغ فاه). (رعد:14) مُشت. كفّ من طعام: مشتى از گندم. سخىّ الكفّ: بخشنده و با سخاوت. امام صادق (ع): «انّ احب الناس الى الله تعالى اسخاهم كفّاً...». (وسائل:9/12) اميرالمؤمنين (ع): «للظالم البادى غداً بكفّه عضّة». (نهج: حكمت 186)

كَفّ

حاشيه جامه را برگردانيدن و دوختن.

كَفّ

باز ايستادن و برگرديدن. (فعجّل لكم هذه و كفّ ايدى الناس عنكم)(فتح: 20). (و اذ كففت بنى اسرائيل عنك اذ جئتهم بالبينات فقال الذين كفروا منهم ان هذا الاّ سحر مبين). (مائدة: 110) امام كاظم (ع): «من كفّ نفسه عن اعراض الناس اقال الله عثرته يوم القيامة، ومن كفّ غضبه عن الناس كفّ الله عنه غضبه يوم القيامة». (بحار: 1/143) امام صادق (ع): «من كفّ يده عن الناس فانما يكفّ عنهم يدا واحدة و يكفّون عنه ايادى كثيرة». (بحار: 75/53)

كَفاءَت

همتائى. مانندى. هم درجه بودن. كفاءت در ازدواج: هم شأن بودن زن و شوى، و آن مساوى بودن آن دو است در شش امر: نسب، اسلام، حرفه، حرّيّت، ديانت و يسار و تمكن زوج از نفقه متناسب به حال زن.

رسول الله (ص): «انكحوا الاكفاء و انكحوا فيهم و اختاروا لنطفكم» (وسائل:20/48). به «كفو» نيز رجوع شود.

كِفائى

منسوب به كفايت. واجب كفائى: امرى واجب كه چون يك يا چند تن آن را انجام دهند اجراى آن از عهده ديگران ساقط شود; مانند نماز ميت و جهاد; مقابل واجب عينى مانند نماز و زكوة و روزه و جز آنها.

/ 2570