معارف و معاریف نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
شد و اصولا نقل علوم يونانى و حوزه هاى اسكندرانى به منظور توجيه و تأويل و تفسير علوم مذهبى انجام شد و توجه اصلى و هدف اساسى خلفاى اسلامى و ديگر دانش دوستان و حتى برامكه جز براى توجيه و تأويل مسائل مذهبى و پيروزى در ميدان جدال و مناظره چيز ديگرى نبوده است. و بدين ترتيب فلسفه اسلامى در تمام مراحل كم و بيش رنگ كلام به خود گرفته است و از اصول يونانى به دور افتاده است.فلاسفه اسلام بطور اجمال بر دو دسته بودند: يك دسته كسانى كه در زندگى خصوصى خود مسلمان و معتقد به مذهب بودند و احياناً رساله هائى در باب مسائل دينى و ذوقى نوشته اند و به طور قطع و يقين افكار فلسفى آنها در اين رسائل تأثير داشته است مع ذلك در كتب فلسفى خود از حدود فلسفه بحث خارج نشده اند و يا كمتر گرفتار مسائل عاطفى مذهبى خود شده اند.دسته ديگر: آنان كه به طور كامل تابع عقايد مذهبى خود بوده اند و در تمام مباحث فلسفى مسائل مذهبى و ذوقى عرفانى را دخالت داده اند.گفتيم كه اخوان الصفا از طبقه اى هستند كه هدف و غرض اساسى خود را در مباحث فلسفى جمع بين دين و فلسفه و زندگى دانسته اند و اين مطلب را خود صراحتاً در رسائل و نوشته هايشان گفته اند.اين دسته در گسترش فلسفه و يا در حقيقت كلام اسلامى از همه طبقات ديگر ممتاز و بارزاند.ديگر فرقه اسماعيليه است كه اساس كار آنها تأويل است و بر اين اصل علوم عقلى و فلسفى را در استخدام دين درآوردند چنانكه حميدالدين كرمانى و غزالى كرده اند.ابوحامد غزالى (متولد 450) با آنكه در طول تاريخ و حيات علمى خود افكار متضاد و متناقضى دارد و هميشه بر يك روال و منوال فكر نكرده است مع ذلك وى را بايد يكى از متكلمان متفلسف به حساب آورد، كتاب تهافت الفلاسفه وى نقض و رد بر فلاسفه و مسائل فلسفى بحت است، در اين كتاب فلسفه بحت يونانى را مورد نقض و جرح قرار داده است و حتى در مسائل منطقى خود مسائل دينى را دخالت داده است، و منطق را به طرف هدف دينى الهى سوق داده است و اين معنى از كتابهاى مقاصد الفلاسفه و قسطاس المستقيم و معيار العلم و تهافت الفلاسفه وى كاملا آشكار است.بعضى گويند: وى كاملا متأثر از معتزله بوده است و حتى او را پيرو مذهب اعتزال دانند در حالى كه او در تاريخ زندگى خود اوضاع گوناگون به خود گرفته است گاه پيرو عقل است و گاه مخالف اصالت عقل است وى ابن سينا و فارابى را شديدا مورد جرح و نقض قرار داده است.ديگر حكيم مجريطى است، وى با آنكه در مسائل رياضى و هندسه و نجوم و علم هيئت و علم اعداد كتابهاى مهمى نوشته است مع ذلك مسائل مربوط به اعداد و رياضيات را با مسائل دينى و مذهبى به نوعى تلفيق كرده است و هدف غائى و نهائى از اين علوم را به طرف الهيات و مسائل متافيزيكى سوق داده است.چنانكه در عنوان رسائل خود (ص 42) گويد: «القول على الابداع الاول و ان علم العدد هو اول فيض العقل على النفس».در رساله دوم كه در باب هندسه است (ص 175) بعد از بيان اصولى از هندسه بلافاصله به مسائل مابعد طبيعت و الهيات پرداخته است.در بحث ديگرى كه مربوط به نجوم است (ص 182) بحث را به طرف ملائكه مقربين و آثار و احوال فرشتگان ملأ اعلى كشانده است.در بحث موسيقى (ص 88) نتيجه كار را توجه به عالم ملكوتيان مى داند. در مبحث نسبتهاى عددى و هندسى هدف غائى را هدايت نفوس بشرى به اسرار و رموز عالم هستى مى داند. و رساله هائى در باب اديان و هدف غائى آنها دارد.ابن طفيل، ابوبكر محمد بن عبدالملك بن طفيل القيسى الاندلسى از فلاسفه قرن ششم هجرى (متوفى 580) يكى از فلاسفه بزرگ اسلام است كه تا حدى ذوق اشراقى دارد و بجز رساله حى بن يقظان ازو كلماتى پراكنده نقل شده است و از كلمات وى اين معنى نموده مى شود كه در فلسفه جنبه هاى مذهبى و حكمت الهى را مد نظر داشته است و از همين جهت است كه بر ابن سينا و فارابى طعن زده است و بر آنها شكوك و نقوضى وارد كرده است.در مورد ابن باجه (ابوبكر محمد بن يحيى ملقب به ابن الصائغ يا (ابن باجه) فيلسوف قرن ششم اختلاف است، بعضى او را زنديق مى دانند و در عين حال پيرو ذوق اشراقى.