4 ـ 5) . ممكن است «من» در هر دو آيه بيانيّه باشد ونيز به قومش مىگفت (استغفروا ربكم انه كان غفاراً يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باموال وبنين ويجعل لكم جنات ويجعل لكم انهارا)يعنى از خداى خود آمرزش بخواهيد كه او بسيار آمرزنده است ، تا به شما باران فراوان بفرستد . وشما را به مالها وفرزندان كمك كند وبرايتان باغها وجويبارها پديد آورد . (نوح:10) از اين آيات چند مطلب استفاده مىشود يكى اينكه عبادت واستغفار واطاعت خدا سبب وفور نعمت وآمرزيدن گناهان است . دوم اينكه استغفار واطاعت سبب تأخير تا اجل معيّن است واگر اطاعت واستغفار نكنند تأخير نخواهد بود ومرگ زودتر از وقت معيّن خواهد رسيد ، چون مىگويد : استغفار كنيد تا مرگ شما را به تأخير اندازد يعنى اگر استغفار نكنيد زودتر خواهد رسيد وآيه ( يدعوكم ليغفر لكم من ذنوبكم ويؤخركم الى اجل مسمّى )صريح است كه خدا با اين دعوت مىخواهد از گناهان بيامرزد وهمچنين شما را تا اجل معين به تأخير اندازد يعنى در صورت عدم اطاعت ، مغفرت وتأخير نخواهد بود وقهراً مرگتان زودتر خواهد رسيد . در بسيار جاها پس از ذكر عذاب وهلاكت اقوام نافرمان نظير اين آيه (وما ظلمناهم ولكن كانوا انفسهم يظلمون)(نحل : 118) را مىخوانيم ونيز نظير آيه (ولقد اهلكنا القرون من قبلكم لما ظلموا)(يونس : 13) آمده است از اين آيات صريحاً فهميده مىشود كه اگر ستم نمىكردند هلاك نمىشدند ، ستم بود كه مرگشان را جلو انداخت . وآيه (وما تحمل من انثى ولا تضع الا بعلمه وما يعمر من معمّر ولا ينقص من عمره الا فى كتاب) (فاطر : 11) (يعنى هيچ مادهاى جز با علم او بار برندارد ونگذارد وهيچ عمردارى عمر نمىكند واز عمر احدى كاسته نمىشود مگر آنكه در كتابى است) در بيان مطلب ابهامى باقى نمىگذارد . در تفسير الميزان ذيل آيه (هو الذى خلقكم من طين ثم قضى اجلا واجل مسمّى عنده)(انعام : 2) اجل اول را كه نكره است ، اجل مشروط واجل دوم را اجل محتوم گرفته ودر اين زمينه به تفصيل سخن گفته ووجود دو اجل را اثبات فرموده است . در خصوص اين مطلب روايات زيادى هست كه عدهاى از آنها را مرحوم مجلسى در بحارالانوار ج 5 طبع آخوندى ص 136 ـ 143 نقل كرده است واز جمله از تفسير عياشى از امام صادق عليه السلام نقل مىكند كه حمران از آن حضرت از آيه (ثم قضى اجلا واجل مسمّى عنده) پرسيد ، فرمود آنها دو اجلاند ;اجل مشروط ، خدا در آن هر چه بخواهد مىكند واجل محتوم . ناگفته نماند با در نظر گرفتن آيات وروايات ، زيادت ونقصان عمر وتغيير وتبديل آن جاى گفتگو نيست ولى تحليل آن براى نگارنده دشوار است زيرا در علم خداوند براى افراد مردم بيشتر از يك اجل نمىتوان فرض كرد ، مثلا خدا مىداند كه فلانى با اختيار خود ستم خواهد كرد وآن ستم سبب مرگ او در فلان وقت خواهد شد پس براى اين شخص يك اجل بيشتر وجود ندارد ، اگر گوئى ، در صورتيكه ستم نمىكرد زياد عمر مىنمود ؟ گوئيم : خدا مىدانست كه به اختيار خود ستم كرده ودر آن وقت خواهد مرد ، پس يك اجل بيشتر نداشته است ، وضع اشخاص ديگر اعم از خوب وبد از اين فرض معلوم مىشود . در تحقيق اين مطلب آنچه به نظر مىآيد اين است كه مراد از اجل محتوم ومسمّى قابليت بقاء انسان است ومراد از اجل مشروط زوال آن ويا اضافه شدن بر آن ، مثلاً به چراغى يك ليتر نفت ريختهايم مىگوئيم:مدّت روشن بودن اين چراغ دو ساعت است ، به شرط آنكه باد آن را در اثناء خاموش نكند ويا نفت تازه بر آن نريزند . يا مىگوئيم اين عمارت مىتواند تا صد سال باقى بماند مشروط بر آنكه زلزله ويرانش نكند ويا هر سال تعمير نكنند . معلوم است آمدن باد واضافه شدن نفت ، همچنين آمدن زلزله ويا تعمير عمارت ، دو ساعت وصد سال را كم ويا زياد خواهد كرد اما قطع نظر از آنها مدّت چراغ دو ساعت ومدت عمارت صد سال است . هكذا مىگوئيم : يك فرد انسان كه خدا آفريده ، وجودش استعداد آن را دارد كه به طور عادى هفتاد سال زندگى كند ، به شرط اينكه مرض وبا نگيرد و ... بنابر اين سخن ، اجل حتمى قابليت بقاء واجل مشروط بر هم خوردن آن