بامداد . هر چيز سپيد . ريگ سخت . نام شمشير حمزة بن عبدالمطلب .
لِياق
شعله آتش . آب دوات .
لَياق
پايدارى وثبات در امور وهميشگى در آن . چراگاه .
لِياقت
چسبيدگى به چيزى . شايستگى وبرازندگى .
لَيالى
جِ ليل . جِ ليلة . شبها . جِ ليلاة وهى اصل الليل (منتهى الارب) . (سيروا فيها ليالى وايّاماً آمنين) .(سبأ:18)
لِيان
ملاينه . نرمى كردن با هم . جِ لين .
ليان
(فارسى ، به كسر يا فتح لام) درخشان وتابان .
ليبرال
(فرانسوى) آزادى خواه .
لَيت
(مصدر) بازداشتن . كم كردن وكاستن . (وان تطيعوا الله ورسوله لا يلتكم من اعمالكم شيئاً) ; اگر خدا ورسولش را اطاعت كنيد هيچ از اعمال شما كاسته نگردد . (حجرات:14)
لَيت
يك سوى گردن ، آنجا كه دو گوش بدان رسد از گردن . در حديث آمده : «اذا طاب ليت المرأة طاب عرفها» : اگر دو سوى گردن زن پاكيزه بود آن زن خوشبو خواهد بود . (مجمع البحرين)
لَيتَ
كاشكى . كلمه تمنّى و آرزو است. از حروف مشبهة بالفعل است و نصب به اسم و رفع به خبر ميدهد .گاه در باره غير مقدور آيد ، مثل (يا ليتنى متّ قبل هذا); اى كاش پيش از اين مرده بودم . (مريم:23) وگاه در باره مقدور . نحو (يا ليت لنا مثل ما اوتى قارون ...). (قصص:79) (يا ليتها كانت القاضية) : اى كاش مرگ نخستين كه در دنيا چشيدم كار مرا به پايان ميبرد . (حاقّه:27)
لَيث
سخت وشديد . در حديث ابن زبير آمده «انه كان يواصل ثلاثاً ثم يصبح ، وهو اليث اصحابه» يعنى سخت ترين وتردست ترين ياران خود بود ، وبدين مناسبت شير را ليث خوانند . (نهايه ابن اثير)
لَيث
بن بخترى مرادى ، از ياران امام باقر (ع) و امام صادق (ع) مكنّى به ابوبصير . به «ابوبصير» رجوع شود .
لَيث
بن سعد بن عبدالرحمن مولى بنى فهم : پيشواى مردم مصر در عصر خود از حيث فقه وحديث ، اصل او از خراسان