دختر حلوان بن عمران از قضاعه، مادرى جاهلى است كه فرزندانش از همسرش «الياس بن مضر» از عدنان به وى منسوب اند . او ملقب به «خندف» بوده است . مدركه : يكى از فرزندان وى جدّ شانزدهم حضرت رسالت پناهى ميباشد . (اعلام النساء واعلام زركلى)
ليلى تغلبيّة
دختر مهلهل ، مادر عمرو بن كلثوم تغلبى . زنى كه به سبب وى عمرو بن منذر لخمى پادشاه حيره در حدود سال 45 قبل از هجرت به قتل رسيد .داستان از اين قرار بود كه : روزى عمرو كه در مجلس خويش نشسته بود به حضار گفت : آيا كسى را ميشناسيد كه استنكاف ورزد مادرش به مادر من هند خدمت كند ؟ گفتند : آرى ، وى عمرو بن كلثوم است كه مادرش ليلى دختر مهلهل برادر كليب ، وعمويش كليب بن ربيعه ، وهمسر ليلى كلثوم بن مالك بن عتاب وفرزندش عمرو است .وى كه غرق در نخوت وغرور بود پيكى به نزد عمرو بن كلثوم فرستاد و او را به ديدار خويش دعوت نمود ، ومادرش ليلى را نيز بخواند كه به ديدار مادرم هند بيايد . عمرو به اتفاق مادر به دعوت پادشاه به حيره آمد ، شاه خيمه اى را بين حيره و فرات برپا ساخت و اين خيمه را به مجلس خود با عمرو وجمعى از خاصّان خويش اختصاص داد ، سراپرده اى نيز به كنار اين خيمه جهت مادرش هند وميهمانش ليلى تشكيل داد ، پس از صرف طعام كه خدمتكاران از سراپرده بيرون شده بودند ، هند به تناول ميوه پرداخت ، ليلى را گفت : آن سبد ميوه به نزد من آر . وى گفت : هر كس كه به چيزى نياز دارد خود برمى خيزد وآن را برمى دارد ، هند آمرانه مجدّدا گفتار خويش را تكرار نمود ، ليلى فرياد برآورد كه واذلاّه ! يا لتغلب ! يعنى : آهاى خوار وذليل شدم ، اى نبيره تغلب به دادم برس .پسرش عمرو كه اين ندا شنيد ، به اين سوى وآن سوى خيمه نگريست چشمش به شمشير پادشاه افتاد كه آويخته بود ، آن را برداشت وبا تردستى سر پادشاه را از تن جدا ساخت وسپس با مادر به موطن خويش بازگشت وكسى جرأت تعرض به وى را ننمود . (اعلام زركلى)
ليلى عامريّة
دختر مهدى بن سعد ، مادر مالك عامرى ، از بنى كعب بن ربيعه : معشوقه «مجنون» قيس بن ملوح .در اين كه آيا اين دو نفر دو موجود واقعى بوده يا دو مفروض افسانه اى باشند ، محلّ شكّ وترديد است .گويند : روزى قيس از جائى مى گذشت ليلى را در ميان جمعى از زنان ديد ، دلباخته وى گرديد ، وچون ليلى به اخبار گذشتگان واشعار شعرا علاقه خاصى داشت و از سوئى قيس در اين زمينه داراى اطلاعاتى وسيع بود ، واين دو از يك قبيله بودند ، لذا مكرّر يكديگر را ملاقات مينمودند . پس از مراوده بسيار ، ليلى روزگارى از وى در حجاب شد ، قيس خواستار ازدواج با وى گرديد ، پدر كه از شهرت عشق آن دو در ميان مردم ونيز اشعارى كه قيس در اين باره گفته بود ، رنجيده خاطر گرديده امتناع ورزيد وليلى را به اكراه در حباله نكاح شخص ديگرى در آورد .از جمله اشعارى كه ليلى در باره عشق خود به مجنون گفته اين دو بيت است : كلانا مظهر للناس بغضاًوكلّ عند صاحبه مكين وكيف يفوت هذا الناس شىءوما فى القلب تظهره العيون ونيز در باره آغاز دوستى اين دو گفته شده كه آنها در دوران كودكى با يكديگر شبانى گوسفندان مينمودند ، وچون ليلى بزرگ شد خود را از قيس در پرده داشت ، اين دو فرد شعر از اشعار مجنون است كه در اين باره گفته است : تعلّقت ليلى وهى ذات تمائمولم يبد للاتراب من ثديها حجم صغيرين نرعى البُهم يا ليت انّناالى الآن لم نكبر ولم تكبر البهم