معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از امام كاظم (ع) نقل شده كه هر كه بخواهد ماست به وى زيان نزند زنيان بر آن بپاشد. (بحار: 66/107)

ماسِح

مسح كننده. بسيار دروغگوى.

ماسِخ

بى مزه. بى نمك.

ماش

دانه اى معروف. به عربى نيز ماش گويند و نام ديگرش به تازى اقطن. و معرب آن مَحّ است. در حديث آمده كه پخته ماش دانه هائى را كه گاهى بر پوست بدن ظاهر مى شود از بين مى برد.

شخصى نزد حضرت رضا (ع) از بهك (لكه سفيدى كه در صورت پيدا مى شود) شكوه نمود فرمود: ماش را بپز و بخور و همين را غذاى خود قرار ده.

وى گفت: چند روزى به دستور عمل كردم شفا يافتم. و در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه ماش را در فصل خود كه تازه باشد بكوب و آبش را بگير و ناشتا آن را بنوش و مقدارى از آن را بر موضع لك بمال. (بحار: 62 و 66)

ماشاءالله

آنچه خدا بخواهد. (ولولا اذ دخلت جنتك قلت ماشاءالله لا قوة الا بالله ...) (كهف:39). اين آيه راجع به داستان آن دو نفرى است كه خداوند به يكى از آن دو، دو باغ عطا كرد، ولى او ناسپاسى كرد و بر اثر آن، ثمر باغ نابود گشت، و آن مرد ديگر وى را پند مى داد و از ناسپاسى وى را برحذر مى داشت. به (مجمع البيان) رجوع شود.

از امام صادق (ع) روايت شده كه هر كه هزار بار پشت سر هم بگويد: ماشاءالله در آن سال حج روزيش شود و اگر در آن سال موفق نشد خداوند اجلش را به تأخير اندازد تا اينكه موفق گردد. (بحار: 93/190)

ماشِطة

زن شانه كننده و آرايش كننده. ماشطه آل فرعون به «آرايشگر» رجوع شود.

ماشى

رونده. پياده، مقابل راكب. در حديث است: «ان للحاجّ الماشى بكلّ خطوة سبعمأة حسنة». (منتهى الارب) اميرالمؤمنين (ع): «مشى الماشى مع الراكب مفسدة للراكب و مذلّة للماشى». (بحار: 41/55) رسول الله (ص): «ليسلّم الراكب على الماشى». (بحار: 76/7)

ماشِيَة

ستور. چهارپا. ج: مواشى. رسول الله (ص): «اذا مُنِعَتِ الزكاةُ هلكت الماشية». (بحار: 58/334)

ماصِر

شتر و گوسفندى كه شير از پستانش كم كم وبه درنگ آيد.

ماضِر

شير ترش زبانگز.

ماضِغ

جونده. خاينده. بن هر دو زنخ از درون دهان، آنجا كه دندانهاى آسيا رويند. اصول اللحيين عند منبت الاضراس. (مجمع البحرين) عن ابى عبدالله (ع): «نَظّفوا الماضغين و بلّغوا بالخواتيم». (بحار: 76/127)

ماضى

گذرنده. بُرنده. نافذ. روان. علىّ (ع): «من لم يأس على الماضى ولم يفرح بالآتى فقد اخذ الزهد بطرفيه»:آن كس كه بر گذشته اندوه نخورد و به سودى كه به وى در آينده مى رسد شادمان نگردد هر دو جانب زهد (و آزادى از تعلقات دنيا) را در اختيار گرفته است. (نهج: حكمت 439). «الدهر يجرى بالباقين كجريه بالماضين»:روزگار بر باقى ماندگان آنسان مى گذرد كه بر گذشتگان گذشت. (نهج: خطبه 157) در اصطلاح ادب: فعلى است كه بر زمان گذشته دلالت كند، چون نصر، در قبال مضارع كه دالّ بر آينده است، چون ينصر.

/ 2570