معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

متّقى بالله

(يا متقى لله) :ابواسحاق ابراهيم بن مقتدر بن معتضد بن الموفق طلحة بن المتوكل، بيست و يكمين خليفه عباسى ( 297 ـ 357 هـ ق) وى در سن 34 سالگى به سال 329 پس از مرگ برادرش راضى بالله به خلافت نشست، مادرش كنيزى بود به نام خلوب يا زهرة، وى چهار سال خليفه بود، اوضاع زندگى شخصى خود را به سادگى و خالى از تشريفات برگزار مى كرد، روزه و نماز بسيار ادا مى كرد و برخلاف پيشينيان خويش مى نمى نوشيد و پيوسته با قرآن سر و كار داشت، جز نامى از خلافت نداشت و تدبير امور مملكت به دست وزير، ابوعبدالله احمد بن على كوفى بود و منصب اميرالامرائى از آن بَحكَمِ ترك بود، در سال اول خلافت متقى بَحكَم به قتل رسيد و كورتكين به جاى او نشست و متقى توانست اندوخته هاى بَحكَم را كه يك ميليون دينار بود به چنگ آورد. و در همين سال ابن رائق بپاخاست و با كورتكين جنگيد و وى را از بغداد بيرون كرد و خود منصب وى را اشغال نمود.

در سال 330 قحطى و گرانى شديدى در بغداد رخ داد كه بهاى يك «كرّ» گندم در اين شهر به 316 دينار رسيد، مواد غذائى آنچنان ناياب شد كه مردمان به خوردن مردار پرداختند.

در سال 331 اوضاع حكومت سخت مضطرب و متزلزل گشت، «توزون» از امراى ديلم بر او استيلا يافت، متقى چون آن حال بديد با اهل و خواص به موصل رفت ; توزون پيكى به نزد متقى فرستاد و سوگندهاى مؤكد ياد كرد كه از وى هيچ مكروهى به متقى نرسد. متقى به بغداد بازگشت و توزون كه با مستكفى همدست شده بود متقى را در بند كشيد و ديدگان او را با ميل گداخته كور ساخت، و اين به سال 333 اتفاق افتاد، و متقى تا آخر عمر به حال نابينائى در بغداد بسر برد.

اما سيوطى در تاريخ الخلفاء مى نويسد: متقى را در جزيره اى مقابل شهرك سنديه (بين انبار و واسط) به زندان افكندند و مدت بيست و پنج سال در آنجا در زندان بود تا در شعبان سال 357 درگذشت. (تاريخ الخلفاء و تجارب السلف و كامل ابن اثير)

متقى هندى

علاءالدين على بن حسام الدين متقى هندى متوفى به سال 975 از دانشمندان و محدثين بزرگ سنت، صاحب كتاب كنزالعمال در حديث كه آن را به تريب موضوعى فراهم كرده است.

مُتَّكا

مُتَّكَأ. تكيه گاه. پشتى. بالش. وسادة. (فلمّا سمعت بمكرهنّ ارسلت اليهنّ و اعتدت لهنّ متكأً...): و چون همسر عزيز مصر ملامت زنان مصر را در باره خود شنيد آنها را به خانه خويش بخواند و به احترام هر يك از آنها بالش و تكيه گاهى مهيّا ساخت... (يوسف: 31) سلمان فارسى گويد: روزى بر پيغمبر (ص) وارد شدم در حالى كه آن حضرت به متكائى تكيه زده بود، متكا را به طرف من انداخت و فرمود: هر مسلمان كه برادر مسلمانش بر او وارد شود و او به گرامى داشت مهمان متكا به مهمان خود دهد خداوند او را بيامرزد. (بحار: 16/235)

مُتكاسِل

سست و كاهل و تنبل.

علىّ (ع): «لا يقومنّ احدكم فى الصلاة متكاسلاً ولا ناعساً ولا يفكّرنّ فى نفسه، فانّه بين يدى ربّه ـ عزّ و جلّ ـ و انّما للعبد من صلاته ما اقبل عليه منها بقلبه». (وسائل: 5/477)

مُتَكافِى

برابر شونده و برابر ايستنده. برابر و هم كفو.

مُتَكَبِّر

صاحب كبرياء و عظمت، از اسماء حسنى است. (هوالله الذى لا اله الاّ هو الملك... العزيز الجبّار المتكبّر...). (حشر: 23) آن كه بزرگى و عظمت به خود بندد، خودپسند و خودبين. متصف به اين صفت در پست ترين و نكوهيده ترين مراحل سوء خلق بسر مى برد، اگر تكبرش تنها در جهات معاشرتى و اخلاقى باشد، و اگر تكبّر وى در برابر حق بُوَد

/ 2570