معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كرد و خود را اميرالمؤمنين خواند و حسب مرام فرقه ازارقه در بعضى بلاد دست به غارت و قتل عام مردان و زنان و كودكان زد تا اينكه سالى به مدينه نيز حمله نمود و انواع جنايات در آنجا مرتكب شد و آخرالامر در سال 65 در نزديكى اهواز به دست سپاه عبدالله بن زبير به قتل رسيد .

نافِع

بن بديل بن ورقاء خزاعى ، از صحابه رسول الله (ص) است ، وى را پيغمبر اسلام به اتفاق منذر بن عمرو و گروه ديگر به نجد فرستاد و در آنجا به شهادت رسيد . (الاصابة:5/224)

نافِع

بن عبدالرحمن بن ابى نعيم [نُ عَ]، مكنى به ابو رويم [رُ وَ] امام اهل مدينه و يكى از قراء سبعه است ، به روايت اصمعى و نيز حافظ ابونعيم در تاريخ اصفهان ، اصل وى از اصفهان است و در مدينه زيست و در همان جا به سال 169 هجرى قمرى درگذشت . وى قرآن را در نزد ابوميمونه مولاى ام سلمة همسر حضرت رسول قرائت كرد و فرا گرفت و دو تن به نامهاى «ورش» و «قالون» راوى او بودند . (وفيات الاعيان : 5/5) و (الاعلام زركلى : 1094 و تاريخ گزيده : 759 و تاريخ حبيب السير:2/226) ونيز رجوع به (ابن خلكان:2/279 و فهرست ابن نديم و ذكر اخبار اصفهان:2/326 و الحلل السندسيه:2/156) شود .

نافِع

بن هلال بن نافع بن جمل مذحجى جملى (بجلى كه در بعضى كتابها آمده غلط است) مردى بزرگوار ، شريف ، توانگر ، شجاع ، قارى قرآن ، نويسنده ، محدث و از ياران اميرالمؤمنين (ع) بوده كه در سه جنگ آن حضرت شركت جسته و در مسير بين مكه و كربلا پيش از شهادت مسلم به امام حسين (ع) پيوسته .

ابن شهر آشوب گويد : هنگامى كه حر سر راه بر امام حسين (ع) گرفت و امام را از رفتن به كوفه و بازگشت به مدينه ممانعت نمود حضرت خطبه اى به مضمون شكوه از پيشامد غير منتظره و دگرگونى اوضاع و بىوفائى مردم روزگار و سستى آنها در امر دين ايراد نمود ، و منتظر بود كه ياران و همراهان در اين زمينه چه عكس العملى نشان مى دهند ، اصحاب هر يك به تناسب حال سخنانى گفتند ، در اين ميان نافع بن هلال بپا خاست و عرض كرد : يابن رسول الله ! تو خود مى دانى كه جدّت پيغمبر(ص) نتوانست محبت خويش را در دل اين مردم جاى دهد و آنان را آنچنان كه مى خواست تحت فرمان آرد ، جمعى از آن (به ظاهر مسلمان) ها منافقانى بودند كه وعده يارى مى دادند و در نهان غدر و خدعه را به دل پنهان مى داشتند ، چون به آن حضرت روبرو مى شدند از عسل شيرين تر بودند ولى در غياب از حنظل تلخ تر ، حال بدين منوال بود تا وقتى كه از اين جهان رخت بربست ، پدرت على نيز بدين وضع بود كه در آغاز همه يكدست و يكداستان شدند كه او را يارى كنند و ديرى نشد كه همانها با وى به جنگ برخاستند و دسته اى در كنارش بودند و با او مخالفت مى نمودند ، اين وضع ادامه داشت تا اينكه وى به رحمت و رضوان پروردگار رسيد . تو نيز امروز در ميان ما مردم اين چنينى ، هر كه راه بىوفائى پيش گيرد و به عهد خويش وفا نكند و از نيت خود برگردد جز خود كسى را زيان نزده و خدا از او بى نياز است ، اكنون تو با آسودگى خاطر ، ما جمع حاضر را رهبرى فرما ، به هر كجا كه خواهى ببر ، خواه به شرق و خواه به غرب ، به خدا سوگند كه ما تسليم امر خدائيم و از هر چه در باره مان مقدر فرموده راضى و خوشنوديم كه ما بر آن نيت كه بوديم و آن تشخيصى كه داشته ايم برقرار و پابرجائيم ، با دوست تو دوست و با دشمنت دشمنيم .

طبرى گويد : هنگامى كه در كربلا (هفتم محرم) تشنگى بر امام حسين و ياران شدت گرفت برادرش ابوالفضل العباس را بخواند و او را شب هنگام با سى سوار و بيست پياده جهت فراهم نمودن آب به شريعه فرات فرستاد و نافع پرچم به دست در پيشاپيش سپاه بود ، چون به آب رسيدند عمرو بن حجاج زبيدى كه موكل شريعه بود پيش آمد و به نافع گفت : اينجا به چه كار آمده اى ؟ نافع گفت : آمده ايم كه آب جهت امام حسين ببريم . عمرو گفت تو خود و يارانت هر چه خواهيد از اين آب بنوشيد ، شما را گوارا باد ولى حسين نبايد يك قطره از اين آب بنوشد. نافع گفت : من سيراب و حسين تشنه باشد ؟ او ياران را هى زد كه زود مشكها را پر كنيد . آنان بيست مشك را پر آب نمودند، عمرو برآشفت و به آنان حمله كرد ، ابوالفضل العباس و نافع پيش آمدند و شمشيرها را برهنه كرده با آنها بجنگيدند و نبردى دليرانه كردند كه جمعى از آن بدكيشان را به قتل رساندند و مشكها را سالم به خيام حرم رساندند . ابومخنف آورده كه نافع تيراندازى ماهر بود و نام خود را بر هر يك

/ 2570