تير كه به هدف اصابت كند يا تير كه از هدف نگذرد . نويسنده بر سنگ . آن كه زمين را مى كند و سوراخ مى كند . سوراخ كننده با منقار .
ناقِص
ناتمام . ج : نُقَّص . مقابل كامل . در اصطلاح علم صرف : كلمه اى كه حرف آخرش از حروف علّه باشد ، مانند دعى . لقب يزيد بن وليد بن عبدالملك مروان قرشى اموى ، خليفه مروانى . وى به سال 126 هـ ق در دمشق به خلافت نشست و چهارده سال خلافت كرد . (انساب سمعانى:551)
ناقِصَة
تأنيث ناقص . ج : نواقص . اَفعال ناقصه : افعالى كه بر جمله درآيند و مبتدا را رفع و خبر را نصب دهند ، و آن : كان ، صار ، اصبح ، مازال ، امسى ، ليس ، مادام ، اضحى ، ظلّ ، بات ، برح ، ما انفّك و مافتىء است .