شاخ دميدنى كه صور باشد . صور اسرافيل . (فاذا نُقِرَ فى الناقور * فذلك يومئذ يوم عسير) : هنگامى كه در آن شاخ دميده شود آن روز روزى بس دشوار خواهد بود . (مدّثّر:8)
ناقوس
تخته آهنى يا چوبى كه ترسايان وقت نماز خود آن را نوازند ، و آن دو چوب است: يكى دراز كه ناقوس گويند ، و ديگرى وبيل كه كوتاه است .
ناقِه
بِه شده از بيمارى . تازه از بيمارى برخاسته . در حديث آمده : «قالت امّ المنذر: دخل علينا رسول الله (ص) و معه علىّ و هو ناقِهٌ» : رسول خدا (ص) بر ما وارد شد در حالى كه على (ع) با او بود كه به تازگى از بيمارى بهبودى يافته بود . (نهاية ابن اثير)
ناقَة
شتر ماده . ج : نوق و انواق و اَنْوُق و نياق . (و آتينا ثمود الناقة مبصرة فظلموا بها). (اسراء:59)
ناقه صالح
شترى كه معجزه صالح پيغمبر (ع) بود و بدان شتر بر قوم عاد معجز نمائى كرد و آنها را از كشتن آن برحذر داشت ، و چون قوم ، نصيحت و اندرز صالح را ناشنوده گرفتند و شتر را پى كردند خداوند صاعقه اى بر آنها فرو فرستاد و قوم تبهكار را نابود ساخت . به «صالح» نيز رجوع شود .
ناكامى
نااميدى . نامرادى . محرومى . حرمان . نَكبَة .
ناكِب
عدول كننده از راه و كنار گيرنده. (و انّ الذين لا يؤمنون بالآخرة عن الصراط لناكبون) : آنان كه به جهان بازپسين ايمان نمى آورند ، از راه راست عدول كننده و به كنار رونده اند . (مؤمنون:74)
ناكِث
پيمان شكن . رسول الله (ص) فى حديث : «و يجىء كلّ ناكث بيعة امام (يوم القيامة) اجذم ، حتّى يدخل النار» .(بحار:75/287)
ناكثين
كسانى كه با على بن ابى طالب(ع) در مدينه بيعت كردند و در بصره عهد خود را شكستند و به جنگ با وى برخاستند . اهل جمل ، اصحاب جمل . به «قاسطين» رجوع شود .
ناكِح
نكاح كننده : زن شوهردار و مرد زن دار . آميزش كننده . عن رسول الله (ص) : «ناكح الكفّ ملعون» . (بحار:104/30)
ناكِد
آن كه از او فرزندى باقى نمى ماند. ناقه كم شير .
ناكِس
سر فرو فكنده . ج : نواكس و ناكسون . (ولو ترى اذ المجرمون ناكسوا رؤسهم عند ربّهم) : اگر ببينى (اى پيامبر) آن هنگام كه جنايتكاران سرهاشان را به نزد خداوند خويش به زير افكنده اند . (سجده:12)
نامه اعمال
به «نامه عمل» رجوع شود.
نامه تسليت
نامه اى كه جهت دلدارى كسى به وى نوشته شود ، تسليت نامه . در تاريخ حالات حضرات معصومين ، نامه هائى از اين نوع به چشم مى خورد ، كه به برخى از آنها ذيل واژه هاى «تسليت» و «دلدارى» اشاره شد . و اينك به