معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چنانكه در حديث ذيل ملاحظه مىكنيد : پيغمبر (ص) فرمود : كسى كه حلالى را حرام داند مانند كسى باشد كه حرامى را حلال داند . (بحار:65/157) واما روايات مربوط به احتياط در زندگى : از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : خداوند نگهبانى وحفاظت سه كس را به عهده نمىگيرد : آنكه در خانه خرابهاى منزل گزيده باشد وكسى كه كنار راه عبور به نماز بپردازد وكسى كه مركب سوارى خود را نبسته رها سازد . امام باقر (ع) فرمود :مواظب خود باشى كه مبادا به زمين خورى يا كسى را به زمين زنى ، به از آن است كه (بر اثر بى احتياطى يكى را به زمين زنى وسپس) التماس عفو وگذشت كنى . (بحار:76/267 و 78/187)

اِحْتِيال

حيله ساختن، چارهگرى، چارهجوئى. عن ابى عبدالله(ع): «ما اعاد الصلاة فقيه قط، يحتال لها و يدبرها حتى لايعيدها»: امام صادق(ع) فرمود: هيچ دانشمند دينشناس، نماز خود را اعاده نكند، بلكه براى آن چارهاى بينديشد و راه حلى بجويد كه آن را اعاده ننمايد . (وسائل:8/247) روى انه اُتِى باسير فى عهد عمر، فعرض عليه الاسلام فابى، فامر بقتله، قال: «لاتقتلونى و انا عطشان، فجائوا بقدح ملآن، فقال: لى الامان الى ان اشرب ؟ قال عمر: نعم، فاراق الماء على الارض، قال عمر: اقتلوه فانه احتال، فقال على بن ابى طالب(ع) لايجوز قتله فقد آمنته، فقال: ما افعل به؟ قال: تجعله لرجل من المسلمين بقيمة عبد، قال: و من يرغب فيه؟ قال: انا، قال: هو لك، فاخذه اميرالمؤمنين(ع) و القدح بكفه، فدعا، فاذا ذلك الماء اجتمع فى القدح، فاسلم لذلك، فاعتقه اميرالمؤمنين(ع) فلزم المسجد و التعبد»: نقل است كه در عهد خلافت عمر، اسيرى را كه مستوجب قتل بود حاضر ساختند، وى گفت: تشنهام، مرا آبى دهيد، چون قدح آب به دستش دادند گفت: تا اين آب بنوشم در امانم؟ عمر گفت: آرى، وى آبها را به زمين ريخت، عمر گفت: وى را بكشيد كه به ما نيرنگ زد، على(ع) كه در آنجا حضور داشت فرمود: شما او را امان دادهايد نمىتوانيد وى را بكشيد، خليفه گفت: پس چه كنيم؟ فرمود: وى را به بهاى بردهاى در اختيار يكى از مسلمانان قرار ده. عمر گفت: چه كسى چنين كسى را مىپذيرد؟ فرمود: مرا باشد. حضرت وى را به بردگى قبول نمود و سپس آزادش كرد، وى مسلمان شد و اسلامى نيكو داشت كه پيوسته ملازم مسجد و عبادت بود. (بحار:41/250)

اَحَج

در حديث آمده كه احج پدر ساره همسر ابراهيم (ع) و ورقه مادر لوط (ع) مقام نبوت داشته ولى رسول نبوده است . (مجمع البحرين)

اَحجار

جِ حجر، سنگها.

اُحْجِيَه

چيستان، لغز، معمى، سؤالى كه از پرسيدنش قوت طبع مخاطب معلوم شود.

اَحَد

يكى، اين لفظ گاه فرد نكره از آن اراده شود، مانند (و اذا حضر احدكم الموت) و «لاتقطع على احد حديثه» و (و لم يكن له كفوا احد) . و گاه خلاف تعدد از آن قصد شود، مانند: (قل هو الله احد) در قبال عقيده باطله تعدد آلهه چنان كه ثنويه و عيسويه و مشركان برآنند. متكلمان را در اين واژه اصطلاحى خاص است (و لامشاحة فى الاصطلاح) مىگويند: احد از اسماءالحسناى الهى و بيانگر مفهوم تجزيهناپذيرى ذات خداوند و بىمانندى او است. ابن اثير در نهايه نقل مىكند كه يكى از صحابه هنگام دعا به دو انگشت به خدا اشاره مىكرد ، پيغمبر (ص) فرمود : «اَحِّد اَحِّد» (يكى كن ، يكى كن) يعنى با يك انگشت اشاره كن . از امام باقر (ع) نقل شده كه : احد تنهائى كه بى همتا باشد ، واحد و احد (مفهوما) به يك معنى بود ، و واحد چيزى جدا از

/ 2570