معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چيزهاى ديگر است كه از چيزى نشأت نگرفته وبا چيزى ديگر متحد نگردد ولذا گفتهاند ريشه اعداد واحد است ولى خود واحد عدد نيست وعدد از دو آغاز مىشود (زيرا عدد مصدر وبه معنى شمارش است و «يك» را نتوان شمرد) .

(بحار:3/222) بعضى گفتهاند احد اخص از واحد است كه واحد هم به يكتاى بى همتا گويند وهم به يكتاى با همتا ولى احد يگانهاى را گويند كه بى همتا بود .

(فرهنگ معارف اسلامى)

اُحُد

به ضم اول ودوم نام كوهى كنار وشمالى شهر مدينه ونام يكى از غزوات پيغمبر اسلام ، واقعهاى جانگداز كه حمزه عم نبى (ص) و 70 تن از مسلمانان در آن به شهادت رسيدند ودندانهاى رباعى پيغمبر(ص) بشكست وصورت مباركش بشكافت ولبش مجروح گرديد وآن روز مسلمانان را آزمايشى بود .

اين واقعه به روز شنبه هفتم شوال سال سوم هجرت رسول الله پيش آمد كه خلاصه آن حسب تواريخ اسلامى از اين قرار است : كفار قريش پس از جنگ بدر همواره در صدد اعداد نيرو بودند كه كين كشتههاى خود را از پيغمبر باز ستانند ، تا اينكه لشكرى به تعداد پنج هزار وبه قولى سه هزار مرد جنگى با سه هزار شتر ودويست اسب آماده وبه قصد جنگ با پيغمبر عازم مدينه شدند وجمعى زنان را نيز براى تشجيع وتهييج لشكريان با خود بردند ، از آن طرف پيغمبر (ص) نيز چون خبردار شد آماده جنگ گرديد وبا لشكر خود كه شمار آنها در اول هزار نفر ودر ميدان جنگ هفتصد تن بود (عبدالله بن ابى منافق به بهانه در بين راه باتفاق سيصد تن از يارانش به مدينه بازگشتند) به احد كه كوهى به فاصله يك فرسنگى مدينه است رفتند وآن محل را براى جنگ انتخاب نمود ولشكر را چنان بداشت كه كوه احد در قفا وكوه عينين از طرف چپ ومدينه در پيش روى مىنمود ، وچون در كوه عينين شكافى بود كه اگر دشمن مىخواست مىتوانست از آنجا كمين كند ، عبدالله بن جبير را با پنجاه نفر كماندار در آنجا گماشت كه آن كمينگاه را حفظ كند وچون از تسويه لشكر فارغ شدند حضرت خطبهاى به مضمون توجيه به اوامر ونواهى خدا ومراقبت تقوى وتذكر قيامت واتحاد وهماهنگى مسلمين ايراد فرمودند ، واز آن سوى مشركين صفها برآراستند ، خالد بن وليد با پانصد تن ميمنه را گرفت وعكرمة بن ابى جهل با پانصد تن بر ميسره بايستاد وصفوان بن اميه به اتفاق عمرو بن العاص سالار سواران گشت وعبدالله بن ربيعه قائد تيراندازان شد وآنها صد تن كماندار بودند وشترى را كه بر آن بت هبل حمل كرده بودند از پيش روى وزنان را از پشت لشكريان بداشتند ورايت جنگ به طلحة بن ابى طلحه سپردند كه از قبيله عبدالدار بود وپيغمبر(ص) رايت خود را به مصعب بن عمير كه او نيز از بنى عبدالدار بود سپرد ، پس طلحه كه علمدار مشركين بود اسب برجهاند ومبارز طلبيد هيچكس جرأت ميدان او نداشت ، على (ع) بسوى او تاخت طلحه گفت : مىدانستم كه كسى جز تو به ميدان من نيايد وبه على حمله كرد ، على حمله او را با سپر دفع نمود وبا يك ضربت كارش را بساخت وتكبيرى گفت كه مسلمانها با او تكبير گفتند و از كشتن او شادمان شدند ، پس از او برادرش مصعب علم بگرفت وبه ميدان آمد وعلى او را نيز به قتل رساند وهمچنان يك يك از بنى عبدالدار علم مىگرفتند وكشته مىشدند تا از بنى عبدالدار كسى نماند كه علمدار شود حتى غلامى حبشى از آنها مانده بود او نيز به اربابانش ملحق شد سپس مسلمانان حمله كرده كفار را در هم شكستند وهزيمت دادند وهر كس از مشركين به طرفى گريخت وشترى كه هبل را حمل كرده بود در افتاد وهبل سرنگون شد سپس مسلمانها دست به غارت بردند ، كمانداران كه شكاف كوه را گرفته بودند چون ديدند مسلمانها به نهب وغارت مشغولند طمع بر آنها غالب گشت وجاى خود را رها كرده با ديگران به غارت پرداختند وهر چند عبدالله بن جبير ممانعت كرد سودى نبخشيد ، خالد بن وليد چون ديد عبدالله با چند نفر بيش نماندهاند باتفاق عكرمة بن ابى جهل فرصت را غنيمت شمرده بر آنها تاختند وعبدالله را با آن چند نفر كشتند واز آنجا از قفاى مسلمانها حمله كردند وتيغ بر آنها نهاده تار ومارشان كردند و از نو علم مشركين برپا شد وفراريان دوباره جمع شدند وشيطان در اين بين فرياد برآورد كه : محمد (ص) كشته شد ، مسلمانها چون اين ندا شنيدند از دهشت به كشتن يكديگر پرداختند چنانكه يمان پدر حذيفه كشته شد وپيغمبر را رها كرده پا به فرار نهادند .

به روايت شيخ مفيد از ابن مسعود : پريشانى مسلمين به جائى رسيد كه همگى گريختند وجز على بن أبى طالب ، كسى با رسول خدا باقى نماند .

سپس چند نفر ، از جمله : پيش از همه «عاصم بن ثابت» و «أبو دجانه» و «سهل بن حنيف» به رسول خدا پيوستند .

ابن اسحاق مىنويسد : نخستين كس از اصحاب كه بعد از

/ 2570