معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

واجب كفائى

واجبى كه مكلّف به (يعنى عمل متعلق وجوب) يكى اما مكلّف متعدد باشد و محض اينكه يكى از مكلفين آن عمل را انجام داد از ديگران ساقط مى شود زيرا بيش از يكى مطلوب نبوده ، مانند غسل ميت كه يك غسل بر همه كسانى كه به انجام آن قادر و به حضور ميت آگاهند واجب است ولى چون يك نفر آن را به نحو صحيح انجام داد از ديگران ساقط مى گردد و همان يك نفر از ديگران كفايت مى كند ، در قبال واجب عينى كه مكلف به نيز متعدد است .

واجب مشروط

واجبى كه فعليت وجوب آن مشروط به شرطى بود مانند حج نسبت به استطاعت . در قبال واجب مطلق كه اين چنين نيست .

واجب مضيّق

واجبى كه وقتى براى آن تعيين شده و آن وقت مساوى با فعل باشد مانند روزه ماه رمضان . در قبال واجب موسع كه وقت آن اوسع از فعل باشد .

واجب معيّن

آن واجب كه امر تنها به خود آن تعلق گرفته و عدلى نداشته باشد مانند نمازهاى پنجگانه يوميه . در قبال واجب تخييرى كه امر به متعدد على سبيل البدل تعلق گرفته مانند خصال كفارات و نماز در اماكن تخيير .

واجب الوجود

ذات حق ، آنچه در هستيش محتاج به غير نباشد ، در قبال ممكن الوجود كه در هستى به غير نيازمند بود و ممتنع الوجود كه هستيش محال باشد .

هرگاه مقسم را امور ذهنى قرار دهيم سه قسم حاصل مى شود : واجب و ممكن و ممتنع و چون مقسم را امور خارجى گيريم بيش از دو قسم : واجب و ممتنع نباشد زيرا ممكن چون وجود يافت واجب گردد (الشىء ما لم يجب لم يوجد) .

واجِد

دارا . دارنده . يابنده . محبّ . پاينده و باقى . بى نياز ، و به همين معنى نامى از نامهاى خداوند است .

رسول خدا (ص) : «لىّ الواجد بالدين يحلّ عرضه و عقوبته ، ما لم يكن دينه فيما يكره الله عزّ و جلّ» :اهمال كارى شخص دارا ، در پرداخت بدهى خويش موجب مى گردد كه آبرويش مباح و كيفرش مجاز شود ، اين در صورتى است كه وامى كه گرفته در راه خلاف رضاى خدا هزينه نشده باشد (و اگر چنين باشد به طريق اولى) .

(وسائل:18/333)

واجِف

بى آرام و مضطرب . قلب واجف : دل مضطرب .

واجِفَة

مؤنث واجف . مضطرب و بى آرام . (قلوب يومئذ واجفة * ابصارها خاشعة) : دلهائى در آن روز (قيامت) مضطرب بوند . ديدگانشان (از هيبت و وحشت) خيره باشند . (نازعات:8 ـ 9)

واجِل

ترسنده . بيمناك .

واحِد

يك . نخستين عدد . (و الهكم اله واحد لا اله الاّ هو الرحمن الرحيم)(بقرة:163) . (و اذ قلتم يا موسى لن نصبر على طعام واحد) . (بقرة:61) در حديث امام كاظم (ع) در معنى كلمه «واحد» آمده كه يك انسان را بدين جهت واحد گويند كه وى يك فرد است و دو تا نيست ولى در حقيقت وى واحد نباشد كه وى داراى اعضاء گوناگون و رنگهاى متنوع بسيار است ، او يكى نيست زيرا اجزائى مجزّا از يكديگر و متفاوت با همديگر دارد ، خونش غير از گوشتش و گوشتش جز خونش مى باشد ، رگش چيزى و پيش چيز ديگرى است ، مو و پوستش متغاير ، سياهيش با سپيديش متمايز است ، همچنين ساير آفريدگان ; پس انسان به ظاهر يكى ولى در حقيقت متعدد است ; اما خدا واحدى است كه جز او واحد حقيقى نباشد ، اختلاف ، تفاوت ، زيادت و نقصان در او راه ندارد ، در صورتى كه انسان آفريده اى است كه از

/ 2570